ماجراجویی تدی
تدی به ماجراجویی می رود. چرا آخر داستان داخل سطل زباله می افتد؟ داستان را در ویدیوی زیر ببینید!
متن داستان
Teddy lay sadly on the bedroom floor, forgotten, when Kumiko went to nursery school.
Scraps the dog, tossed the frightened Teddy around.
Teddy landed in mother’s shopping bag!
She went shopping. When she pulled out her purse, Teddy fell out into a shopping trolley.
The trolley bounced poor Teddy straight into a bin.
A lorry took the rubbish to the dump. Teddy was terrified!
A huge bird carried him high in the sky. Suddenly Teddy dropped, falling, falling.
The post lady picked him up and took Teddy inside a building.
They put him with the other toys.
Soon Kumiko found him. “How did you come to school?” She asked.
ترجمه داستان
تدی غمگینانه کف اتاق خواب دراز کشیده بود، فراموش شده، وقتی که کومیکو به کودکستان رفت.
اسکرپس سگه، تدی وحشت زده را به این طرف و آن طرف پرتاب کرد، تدی در کیف خرید مادر فرود آمد، او به خرید رفت، وقتی او کیف پولش را بیرون آورد، تدی افتاد توی یک چرخ دستی خرید.
چرخ دستی تدی بیچاره را مستقیم به داخل یک سطل زباله پرتاب کرد، یک کامیون زباله را به زباله دانی برد، تدی وحشت کرده بود.
یک پرنده بسیار بزرگ اورا به آسمان برد.
ناگهان تدی افتاد، سقوط، سقوط…
خانم پستچی او را برداشت و به داخل یک ساختمان برد.
آنها او را با دیگر اسباب بازی ها گذاشتند.
طولی نکشید که کومیکو او را پیدا کرد، او پرسید “چگونه به مدرسه آمدی؟”
اگر علاقمند به مطالعه ی داستان های مبتدی بیشتر هستید کلیک کنید