آموزش ارتباطی زبان
پیشینه
خاستگاههای آموزش ارتباطی زبان، را باید در تغییرات عرف آموزش زبان در بریتانیا که از اواخر دهه ۱۹۶۰ شروع شد، جستجو کرد. تا آن زمان، آموزش زبان موقعیتی رویکرد عمده آموزش زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی محسوب می شد. در آموزش زبان موقعیتی ، زبان از طریق تمرین بر روی ساختارهای اصلی در فعالیت های معنادار که بر اساس موقعیت تنظیم شده بودند، تدریس می شد. ولی همانطور که در ایالات متحده و در دهه ۱۹۶۰ نظریه زبان شناختی که شالوده روش شنیداری – گفتاری بود، کنار گذاشته شد، زبان شناسان کاربردی بریتانیا نیز شروع به زیر سؤال بردن فرض های نظری کردند که شالوده آموزش زبان موقعیتی بودند.
تا آخر دهه ۶۰ مشخص شد که رویکرد موقعیتی دوره خود را پشت سر گذاشته است. هیچ آینده ای در دنبال کردن توهم پیش بینی زبان براساس رویدادهای موقعیتی نبود. چیزی که مورد نیاز بود، بررسی دقیق تر خود زبان و برگشت به آن مفهوم سنتی بود که گفته ها معنی را در خودشان محمول هستند و معانی و نیات متکلمین و نویسندگانی را که آنها را بیان می دارند، منتقل می کنند. ( هوات ، ۱۹۸۴)
این عمل تا حدودی پاسخی به آن نوع انتقادات بود که زبان شناس برجسته امریکایی ” نوام چامسکی ” در مورد نظریه زبانی ساختگرایی و در کتاب خود تحت عنوان “ساختارهای نحوی ۱۹۵۷ “ مطرح کرده بود.
چامسکی نشان داده بود که نظریه های ساختگرای استاندارد رایج زبان در آن زمان، نمی توانند ویژگی بنیادین زبان یعنی خلاقیت و منحصر به فرد بودن بیان شده توسط افراد را توجیه کند. زبان شناسان کاربردی بریتانیا بر بعد اصلی دیگر زبان – پتانسیل عملکردی و ارتباطی زبان – که به طور ناقص در رویکردهای آموزش زبان در آن زمان به آن پرداخته شده بود، تأکید داشتند. آنان به نیاز تمرکز بر روی سلاست ارتباطی در مقایسه با تسلط محض بر روی ساخت های زبان پی بردند.
محققینی که این دیدگاه زبانی را مورد حمایت قرار می دادند (از قبیل کریستوفر کندلین و هنری ویدوسون از آثار زبان شناسان نقش گرای بریتانیا (برای مثال، جان فيرت، ام. ای. ک. هالیدی) آثار جامعه شناسان زبان امریکایی (برای مثال، دل هایمز ، جان گومپرز ، و ویلیام لباف ) و همچنین آثار نویسندگان فلسفی (از جمله، جان آستین و جان سیریل )کمک گرفتند.
انگیزه دیگر برای ایجاد رویکردهای متفاوت در آموزش زبان خارجی از واقعیات آموزشی در حال تغییر در اروپا حاصل شد. با وابستگی بیشتر کشورهای اروپایی به یکدیگر این نیاز بیشتر احساس شد که به افراد بزرگسال، زبانهای اصلی بازار مشترک اروپا تدریس شود.
شورای اروپا
شورای اروپا – که سازمانی منطقه ای برای همکاری آموزشی و فرهنگی است – مشکل را مورد بررسی قرار داد. آموزش یکی از حوزه های فعالیت اصلی این شورا بود. این شورا کنفرانسهای بین المللی را در باب آموزش زبان به راه انداخت و کتابهایی درباره آموزش زبان منتشر کرد و در حمایت از ایجاد انجمن بین المللی زبان شناسی بین المللی فعال بود. نیاز برای ایجاد روش های متفاوت آموزش زبان از اولویت و اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود.
در سال ۱۹۷۱، گروهی از متخصصین شروع به بررسی امکانات ایجاد دوره های درسی زبان براساس یک نظام ترمی – واحدی کردند؛ نظامی که در آن تکالیف زبان آموز به واحدها یا قسمتهایی تقسیم میشد که هر یک در راستای برآوردن یک بخش از نیازهای زبان آموز عمل می نمود و به طور نظاممند و مرتبط ( الكساندر، ۱۹۸۶) این گروه از مطالعات و بررسی های مربوط به نیاز های زبان آموزان اروپایی، به ویژه از مطالعه ای مقدماتی که توسط یک زبان شناس بریتانیایی ؛ یعنی ویلکینز انجام شده و تعریف نقش گرای ارتباطی را درباره زبان مطرح نموده یود که می توانست به عنوان شالوده ای برای ایجاد طرح های درسی ارتباطی در آموزش زبان مورد استفاده قرار بگیرد، بهره جستند. مقاله ویلکینز در مورد تحلیل آن معانی ارتباطی بود که یک زبان اموز برای درک و بیان به آنها نیاز داشت. ویلکینز به جای توصیف هسته زبان از طريق مفاهیم سنتی دستور زبان و واژگان، سعی کرد تا آن نظام های معانی را نشان بدهد که در ورای کاربرد ارتباطی زبان قرار داشتند. او دو نوع معنا را توصیف کرد: مقولات مفهومی (مفاهیمی تا زمان، توالی، کمیت، مکان، فراوانی)، و مقولات نقش ارتباطی (درخواست ها، انکارهای پیشنهادها، گلایه ها).
بعدها ویلکینز این طرح ارائه شده در سال ۱۹۷۲ را به صورت کتابی به نام برنامه های درسی مفهومی (ویلکینز، ۱۹۷۶) ارائه کرد، که تأثیری شگرف بر روی ایجاد و توسعه آموزش ارتباطی زبان داشت. شورای اروپا تحلیل معناشناختی / ارتباطی او را در مجموعه ای از ویژگی ها برای طرح درسی زبان ارتباطی در سطح مقدماتی گنجاند. این ویژگی های سطح مقدماتی (ون إک و الکساندر، ۱۹۸۰) تأثیری عمیق بر روی طراحی برنامه ها وكتب زبان ارتباطی در اروپا گذاشت…
-برگرفته از کتاب رویکرد ها و روش ها در آموزش زبان