آموزش ارتباطی زبان – قسمت دوم
کار شورای اروپا، نوشته های ویلکینز، ويدوسون، کندلین، کریستوفر برومفيت ، کیت سود و زبان شناسان کاربردی دیگر بریتانیایی در باب شالودۀ نظری برای رویکرد ارتباطی یا نقش گرا را در آموزش زبان؛ قابلیت کاربرد سریع این ایده ها توسط مؤلفان کتب درسی، نسبتا سریع این اصول جدید توسط متخصصین امر آموزش زبان بریتانیایی و مراکز ایجاد و بسط برنامه تحصیلی، و حتی دولتها، باعث شهرت ملی و بین المللی آنچه شد که ارتباطی نام گرفت. اصطلاحهای رویکرد مفهومی – نقش گرا و رویکرد نقش گرا نیز بعضی اوقات به کار می روند.
اگر بخش اول را مطالعه نکرده اید کلیک کنید
اگرچه این نهضت عمدتا به عنوان ابتکاری شد که تمرکز بر تصورات متفاوتی از یک برنامه درسی داشت، ولی از اواسط دهه ۱۹۷۰ حوزه آموزش ارتباطی زبان گسترش یافته است. حامیان و طرفداران آمریکایی و بریتانیایی این طرح اکنون را یک رویکرد می دانند که در راستای این اهداف حرکت می کنند. : (الف ) هدف آموزش زبان همانا به دست آوردن توانش ارتباطی است (ب) ایجاد رویه هایی برای تدریس هر چهار مهارت زبانی که به وابستگی زبان و ارتباط به همدیگر اذعان دارد.
جامعیت و گستردگی این رویکرد چنان است که دامنه و جایگاه آن را رویکرد یا روش دیگری که در این کتاب مورد بحث قرار گرفته است، متفاوت میسازد. یک کتاب یا مرجع واحد در مورد این رویکرد وجود ندارد، همچنین الگوی واحدی نیز به الگوی مرجع و معتبر که به صورت جهانی مقبول واقع شده باشد، موجود نیست. آموزش ارتباطی زبان برای برخی معنایی بیشتر از ادغام آموزش دستور زبان و نقشگرا ندارد. لیتا اوود (۱۹۸۱) چنین می گوید: یکی از ویژگی های بارز آموزش ارتباطی زبان اینست که توجهی نظاممند به جنبه های نقش گرا و همچنین ساختاری زبان می دارد. برای برخی دیگر این رویکرد به معنای استفاده از رویه هایی است که زبان آموز به صورت دوتایی یا به صورت گروهی زبان را می آموزد و مطالب زبانی موجود را به صورت تکالیف حل مسئله به کار می گیرد.
برای مثال، یک برنامه درسی انگلیسی ابتدایی که به صورت ملی و براساس رویکردی ارتباطی قرار دارد (طرح های درسی برای مدارس ابتدایی، ۱۹۸۱) تمرکز برنامه درسی را به این صورت مشخص می کند: ” آن نقش های ارتباطی که صورت های زبانی ارائه می کنند ” مقدمه همین طرح، چنین اظهار می دارد که مقاصد ارتباطی می توانند انواع متفاوتی باشد .
اشتراکات
چیزی که در همه آنها مشترک است اینست که حداقل دو طرف در نوعی تعامل باهم دخیلند یک طرف نیتی دارد و طرف دیگر به آن نیت واکنش نشان می دهد و یا آن را بسط میدهد. در بحث خود درباره طرح درسی ارتباطی، به شش طرح دیگر در باب آموزش ارتباطی زبان می پردازد که گستره آن از یک الگو شروع می شود که در آن تمرین های او بر روی طرح درسی ساختاری اعمال می شود و در انتها به یک دیدگاه ایجاد شده توسط زبان آموز در مورد طرح درسی می رسد .
هودات بین گونه ”ضعیف‘‘ آموزش ارتباطی زبان، تمایز قایل می شود:
اساسا یک گونه “قوی” و یک گونه “ضعیف” از رویکرد ارتباطی وجود دارد. گونه ضعیف که کم و بیش در ده سال گذشته معیار به آن عمل می شود، بر اهمیت دادن فرصت به زبان آموزان انگلیسی خودشان برای مقاصد ارتباطی تاکید دارد و مشخصا سعی دارد تا چنین فعالیت هایی را در یک برنامه گسترده تر آموزش زبان ادغام نماید. … از سوی دیگر، گونه قوی آموزش ارتباطی بر این ادعا است که زبان از طریق ارتباط یاد گرفته می شود، پس مشکل فقط من یک دانش موجود ولی ساکن نیست، بلکه مسئله همانا تحریک کردن شکوفایی خود است. اگر گونه ضعیف را بتوان یادگیری برای به کار بردن زبان انگلیسی توصیف کرد، پس گونه قوی را می توان به کارگیری زبان انگلیسی برای یادگرفتن آن دانست.
-برگرفته از کتاب رویکرد ها و روش ها در آموزش زبان