داستان کوتاه – A Midsummer Night’s Dream

رویای نیمه شب تابستان

 در جنگل پریان چه اتفاقی خواهد افتاد؟ داستانی که به صورت کوتاه مشاهده می کنید در اصل نمایشنامه ای کمدی از شکسپیر است که در قرن شانزدهم نوشته شده است. ویدیو را تماشا کنید ببینید چه اتفاقاتی رخ خواهد داد. 

راهنمای مطالعه ی داستان کوتاه:

۱. ابتدا می توانید یکی دوبار ویدیوی داستان را به صورت صوتی یا تصویری ببینید تا گوشتان به جملات عادت کند و خلاصه ای از داستان را متوجه شوید.

۲. اگر چیزی متوجه نشدید نگران نشوید. می توانید از متن داستان کمک بگیرید. ویدیو را پخش کنید و همزمان با متن پیش بروید. می توانید این کار را چندین بار انجام دهید. 

۳. حالا برای درک بیشتر متن داستان را به همراه ترجمه ی آن مطالعه کنید.

۴. می توانید در آخر به همراه ویدیو یا فایل صوتی داستان را با صدای بلند بخوانید. به این روش، تکنیک سایه یا Shadowing گفته می شود. این روش به تقویت مکالمه و تقویت توانایی های شنیداری شما کمک می کند. 

 

متن داستان

In Athens, Greece, a young man, Demetrius has a problem. 

“Please, Hermia, I love you.” 

“No Demetrius, I love Lysander” 

“Love is never easy, let’s run away together.”

Helena is Hermia’s friend. She loves Demetrius. 

“Demetrius, you know Hermia is running away to the forest with Lysander.”

“I’m going to follow them!” 

“Well, I’m going to follow you.”

In the forest, the fairy king Oberon, wants to play a trick on Titania, his queen. 

“Go and follow a magic flower!”

“I’ll put the juice in your eyes . It will make you fall in love with the first thing you see.”

Oberon sees Demetrius and Helena. He doesn’t like the way Demetrius talks to Helena. 

“Helena, go away, I don’t like you!” 

“Puck! put this on Demetrius’s eyes so he will fall in love with Helena.”

Puck sees Lysander sleeping and thinks it is Demetrius. Lysander wakes up and sees Helena. 

“Helena, I love you!” 

“He doesn’t love Hermia anymore”

A group of actors are in the forest, practicing their play. Puck plays a trick on them and changes Bottom’s head into a donkey’s. Naughty Puck!

“What’s wrong? Hee-haw, hee-haw!”

Titania falls in love with Bottom! Oberon knows Puck put the juice on Lysander, not Demetrius, so he makes Demetrius fall in love with Helena. 

“Helena, I love you!”  “No, I love Helena!” 

Lysander and Demetrius want to fight over Helena. 

“Why does no one love me?” 

Oberon tells Puck to make a magic fog to put them all to sleep. Puck takes the love spell away from Lysander. 

Next, Puck gives Bottom his human head again. Oberon takes the love spell away from Titania. 

In the morning, everybody wakes up. 

“I love you, Helena!” “I love you too Demetrius!” 

“I love you Hermia!” “I love you too, Lysander.”

Nobody remembers what happened. But now everybody is in love with the right person. They decide to go home. 

Perhaps it was all just a dream. 

 

ترجمه داستان

در آتن یونان یک مرد جوان، دیمیتریس، مشکلی دارد.” لطفا هرمیا، من عاشق تو هستم! “

نه! دیمیتریس. من عاشق لیساندر هستم.”

عشق هرگز آسان نیست!

بیا با هم فرار کنیم! “

هلنا دوست هرمیا است، او عاشق دیمیتریس است!

دیمیتریس! می دانی هرمیا با لیساندر در حال فرار به جنگل هستند؟

من به دنبال آنها خواهم رفت.”

خوب، من هم به دنبال تو خواهم آمد.”

در جنگل، ابرون پادشاه پری ها می خواهد که به تیتانیا، ملکه اش یک حقه بزند.

برو و یک گل جادویی پیدا کن!”

من عصاره آن را درچشمانت میریزم، آن تو را عاشق اولین چیزی که ببینی می کند.”

ابرون، هلنا و دیمیتریس را می بیند. او طرز صحبت کردن دیمیتریس با هلنا را دوست ندارد.

هلنا! برو. من تو را دوست ندارم!”

پاک! این را درچشمان دیمیتریس بریز، تا او عاشق هلنا شود.”

پاک ، لیساندر را که خوابیده است می بیند و فکرمی کند او دیمیتریس است.

لیساندر بیدارشد و هلنا را دید. هلنا من عاشق تو هستم.”

او دیگر عاشق هرمیا نیست!

یک گروه از هنر پیشه ها در جنگل در حال تمرین نمایش شان هستند. پاک یک حقه به آن ها زد و سر باتم را به سر یک الاغ تغییر داد! پاک ناقلا!

چه شده است؟! هی ها! هی ها!”

تیتانیا عاشق باتم شد.

ابرون فهمید پاک عصاره را در چشم لیساندر ریخته است، نه دیمیتریس! پس دیمیتریس را عاشق هلنا کرد.

هلنا من عاشق تو هستم!”

نه! من عاشق هلنا هستم!”

 لیساندر و دیمیتریس می خواهند بر سر هلنا دعوا کنند!

چرا هیچ کس عاشق من نیست؟!”

ابرون به پاک گفت که یک مه جادویی بسازد که همه آن ها را به خواب فرو روند..

پاک طلسم عشق را از لیساندر برداشت، سپس به باتم سر انسانی اش را پس داد.

ابرون طلسم عشق را از تیتانیا برداشت.

صبح همه بیدار شدند.

من عاشق تو هستم، هلنا!”

من هم عاشق تو هستم، دیمیتریس!”

من عاشق تو هستم، هرمیا!”

من هم عاشق تو هستم، لیساندر!”

هیچ کس به یاد نمی آورد چه اتفاقی افتاده است. اما همه عاشق فرد مورد نظر خود هستند.آن ها تصمیم گرفتند که به خانه برگردند.

احتمالا تمام اینها فقط یک خواب بود!!!

 

  اگر علاقمند به مطالعه ی داستان های متوسط بیشتر هستید کلیک کنید  

3.7/5 (3 نظر)

One reply on “داستان کوتاه – A Midsummer Night’s Dream

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *