ماجراجویی Buzz و Bob
Buzz و Bob در اردوی ماجراجویی شرکت کرده اند. چه ورزش هایی را آنجا انجام خواهند داد؟ تماشا کنید.
متن داستان
This is Buzz and her cousin Bob. They are going on holiday to an adventure camp.
Buzz and Bob arrive at the camp. Buzz is very excited.
“Look Bob! What shall we do first?”
On Monday, they ride BMX bikes, “Whee, This is great!”
“Be careful Bob!”
On Tuesday, they go rock climbing. “Look out for the rocks, Bob!”
“Ouch!” Buzz helps Bob to the top.
On Wednesday they go rafting. Bob is very scared.
His face goes green. “Come on Bob, this is great!”
On Thursday, Buzz and Bob go caving in an underground cave. There are lots of bats.
“It’s dark in here, I don’t like bats!”
On Friday they go surfing. They do surfing tricks.
“Look at me! I’m a great surfer!” “Oh no, you’re not!”
On Saturday, they go parachuting. They jump and fall through the air but..
Oh no! Something is wrong, Can you save Bob?
Buzz catches Bob. They float down to earth. “Thanks Buzz, you saved me!”
“Well done, Buzz. You are very brave. Your special prize is a bungee jump.”
“Great, here I go. One… two… three… whee!”
ترجمه داستان
این، باز و هم تیمی اش باب هستند، آنها می خواهند برای تعطیلات به یک اردوی ماجراجویی بروند.
باب و باز به اردوگاه می رسند. باز خیلی هیجانزده است.
“نگاه کن باب! ما باید اول چه کاری انجام دهیم؟“
روز دوشنبه، آنها دوچرخه های بی ام ایکس سوار می شوند.
“وای! این عالی است!”
“مراقب باش باب!”
روز سه شنبه آنها به صخره نوردی می روند. “باب! مراقب صخره ها باش!”
“آخ!” باز به باب کمک می کند تا بالا برود.
روز چهارشنبه ، آنها به قایق سواری می روند. باب خیلی ترسیده است.
صورت او از ترس سبز( کبود) شده است. “زود باش باب! این عالی است.”
روز پنجشنبه، باز و باب به غارنوردی در یک غار زیر زمینی می روند، تعداد زیادی خفاش آنجا هست.
” اینجا تاریک است! من خفاش ها را دوست ندارم.”
روز جمعه آنها به موج سواری می روند، آنها ترفند های موج سواری را انجام می دهند.
“به من نگاه کن ! من یک موج سوارعالی هستم!” “نه! نیستی!”
روز شنبه آنها به چتر بازی می روند، آنها در هوا بالا و پایین می روند.
“اوه نه! یک مشکلی وجود دارد. تو می توانی باب را نجات دهی؟“
“باز! به من کمک کن!”
باز ، باب را می گیرد ، آنها شناوردرهوا به سمت زمین فرود می آیند.
“متشکرم باز ، تو مرا نجات دادی!”
“آفرین باز تو خیلی شجاع هستی! جایزه ویژه ی تو یک بانجی جامپ است.”
“عالیه! من می روم، یک ، دو، سه“
اگر علاقمند به مطالعه ی داستان های متوسط بیشتر هستید کلیک کنید