داستان کوتاه – My Dad

پدر من

Lottie درباره ی پدرش صحبت می کند. داستان را تماشا کنید. 

راهنمای مطالعه ی داستان کوتاه:

۱. ابتدا می توانید یکی دوبار ویدیوی داستان را به صورت صوتی یا تصویری ببینید تا گوشتان به جملات عادت کند و خلاصه ای از داستان را متوجه شوید.

۲. اگر چیزی متوجه نشدید نگران نشوید. می توانید از متن داستان کمک بگیرید. ویدیو را پخش کنید و همزمان با متن پیش بروید. می توانید این کار را چندین بار انجام دهید. 

۳. حالا برای درک بیشتر متن داستان را به همراه ترجمه ی آن مطالعه کنید.

۴. می توانید در آخر به همراه ویدیو یا فایل صوتی داستان را با صدای بلند بخوانید.

متن داستان

Hello, I’m Lottie, I’m 10 years old, I live with my dad and my sister in England. I’m going to tell you about my dad. 

This is my dad. His name is Paul. He’s 46 years old. His hair is black and grey.

He’s got green eyes. I’ve got green eyes too.

My dad gets up early most days. He makes our breakfast and sometimes he takes me to school. My dad’s making my breakfast in this picture.

My dad is a teacher. He doesn’t teach children. He teaches other people who work with him. Dad’s at work in this picture. 

My dad gets home at 5 o’clock. Sometimes I help him cook our tea. In this picture, I’m helping to make a pasta sauce. 

After tea, my dad sometimes helps me with my homework. He’s helping me with maths here, I like maths. 

In the evening, we sometimes watch TV or my dad reads. He loves reading. I love reading too.

At the weekend, we do different things. Sometimes we go to the library, I’m choosing some books here. 

Sometimes at the weekend we go to the cinema or to a concert. My dad loves music. Sometimes the concerts are a bit boring. 

It’s great living with my dad and my sister.

ترجمه داستان

سلاممن Lottie هستم، من ۱۰ سال دارم. من با پدرم و خواهرم در انگلستان زندگی می کنم. من می خواهم درباره ی پدرم به شما بگویم.

این پدرم است، اسم او Paul است. او ۴۶ سال سن دارد. موی او مشکی و خاکستری است.

او چشمان سبز رنگ دارد. من هم چشمان سبز رنگ دارم.

اکثر روزها، پدرم خیلی زود بلند می شود، او صبحانه ی ما را درست می کند و بعضی وقت ها، مرا به مدرسه می برد. در این عکس پدرم درحال درست کردن صبحانه ی من است.

پدرم یک معلم است، او به بچه ها درس نمی دهد، او به افراد دیگری که با او کار می کنند درس می دهد. در این عکس پدرم مشغول کار است.

پدرم ساعت ۵ به خانه می رسد. بعضی وقت ها ، من به او کمک می کنم که چایمان را بپزد (دم کند) در این عکس من کمک می کنم که سس پاستا درست کنیم.

بعداز چای، بعضی وقت ها پدرم در تکالیف مدرسه به من کمک می کند. در این عکس پدرم درحال کمک کردن به من در ریاضیات است. من ریاضیات را دوست دارم.

در عصر، بعضی وقت ها، ما تلوزیون تماشا می کنیم، یا پدرم مطالعه می کند. او عاشق مطالعه است. من هم عاشق مطالعه هستم.

آخر هفته، ما کارهای متفاوتی انجام می دهیم، ما بعضی وقت ها به کتابخانه می رویم. در اینجا من درحال انتخاب کردن تعدادی کتاب هستم.

بعضی وقت ها در آخر هفته، ما به سینما یا به کنسرت می رویم. پدرم عاشق موسیقی است. گاهی کنسرت ها کمی خسته کننده هستند.

زندگی کردن با پدرم و خواهرم عالی است.

 

   اگر علاقمند به مطالعه ی داستان های مبتدی بیشتر هستید کلیک کنید  

3/5 (1 نظر)

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *