مدرسه ی ابرقهرمان ها
ابرقهرمان ها هم برای یادگیری توانایی هایشان باید به مدرسه بروند. آن ها چه چیزهایی را در این مدرسه فرا می گیرند؟
متن داستان
This is my cousin’s new school. It’s called Superhero High. This morning she’ll show us around.
“First, I’ll put my uniform on.”
“This is our headmaster, Mr Kent’s office.”
“Hello, Have you seen my pen?”
“He’s very strong.” “Let’s go to my first class.”
“This is the ‘How to get dressed and undressed in a telephone box class.”
“Try again, Peter.”
“Wow, and I thought Math was difficult.”
“Quick the next class is starting.”
“Which class is it?” “It’s the how to see through walls class.”
“OK Rania, how many pens is Brad holding?”
“Seven?” “No.”
“I can’t see any pens.” “Try these special glasses.”
“Three?” “Well done. That’s correct.”
“This is my favorite class. We learn how to fly in here.”
“It’s lunch time. Let’s eat.”
“You really have a great school. Everything is super.”
“Not everything is great. Wait until you taste the food.”
“Mmm, I think you need a super chef too.”
ترجمه داستان:
این، مدرسه ی جدید پسرخاله ام است. نام آن مدرسه ی ابرقهرمان هاست. امروز صبح آنجا را به ما نشان می دهد.
“اول یونیفرمم را می پوشم.”
“اینجا اتاق آقای کنت، مدیر مدرسه است.”
“سلام، آیا خودکار من را دیده اید؟”
“او بسیار قوی است.” “بیا به اولین کلاس من برویم.”
“اینجا کلاس «چگونه لباس هایمان را در یک جایگاه تلفن بپوشیم و دربیاوریم» است.
“دوباره امتحان کن پیتر!”
“واو! و من فکر می کردم ریاضی سخت است!”
“زود باش! کلاس بعدی دارد شروع می شود!”
“چه کلاسی است؟” “کلاس چگونه از بین دیوارها ببینیم است.”
“خب رانیا، برد جند خودکار را نگه داشته است؟”
“هفت تا؟” “نه.”
“من خودکاری نمی توانم ببینم!” “این عینک های مخصوص را امتحان کن!”
“سه تا!” “آفرین! درست است.”
“این کلاس مورد علاقه من است. ما اینجا یاد می گیریم چطور پرواز کنیم.”
“وقت ناهار است. بیا برویم.”
“تو واقعا مدرسه ی خوبی داری. همه چیز اینجا عالی است.”
“همه چیز اینجا عالی نیست. صبر کن تا غذا را بچشی.”
“فکر می کنم شما به یک آشپز عالی هم نیاز دارید.”
اگر علاقمند به مطالعه ی داستان های مبتدی بیشتر هستید کلیک کنید