برنامه ریزی عصب شناختی زبان ـ مبحث المان های درسی ـ قسمت اول
چهار اصل بنیادی و کلیدی در مرکز و کانون برنامه ریزی عصب شناختی زبان وجود دارد:
(اوكانر و مک درموت، ۱۹۹۶؛ رول و نورمن، ۱۹۹۷).
۱- نتایج:
اهداف یا سرانجام ها. برنامه ریزی عصب شناختی زبان بر این ادعا است که دانستن دقیق آنچه می خواهید، به شما کمک میکند تا به آن دست یابید. این اصل را می توان به این صورت بیان کرد: آنچه را می خواهید، بدانید.»
۲- ارتباط و تفاهم:
عاملی که برای ارتباط موفق ضروری است، همانا به حداکثر رساندن شباهت ها و به حداقل رساندن تفاوت های بین افراد در سطحی غیر آگاهانه است. این اصل را می توان به این صورت بیان کرد: با خود و سپس با دیگران تفاهم و رابطه دوستانه ایجاد کنید.)
۳- تیز حسی:
توجه کنید که افراد دیگر چه چیزی را به صورت آگاهانه و غیرکلامی در ارتباط به کار می برند. این اصل را می توان به این صورت بیان کرد: از حواس خود بهره بجویید. به آنچه در واقع صورت می پذیرد، نگاه کنید، گوش بدهید، و احساس کنید.‘‘
۴- انعطاف پذیری:
اگر کاری که انجام می دهید جواب نمی دهد، آن کار را به صورت دیگری انجام دهید. یعنی داشتن دامنه ای از مهارت ها که کار دیگری انجام دهید و یا همان کار را به صورت متفاوتی انجام دهید. این اصل را می توان به این صورت بیان کرد: “نحوه عمل خود را تغییر دهید تا زمانی که به آنچه می خواهید، برسید.‘”
رول ونورمن (۱۹۹۷)، سیزده پیش فرض را که در راستای اعمال برنامه ریزی عصب شناختی زبان در رشته آموزش زبان و رشته های دیگر است، عرضه می کنند. ایده اصلی این است که این اصول، بخشی از نظام باوری معلم شود و نحوه تدریس او را – بدون در نظر گرفتن هر روشی که معلم به کار می گیرد – شکل دهد:
۱- ذهن و جسم باهم مرتبط هستند: هر دوی اینها بخشی از یک سیستم هستند و هر یک بر دیگری اثر می گذارد.
۲- نقشه ذهنی ما، تنها محدوده موجود نیست: افراد دارای نقشه های ذهنی متفاوتی از جهان بیرون هستند،
۳- هیچ شکستی در کار نیست، فقط فيدبک… و مهلتی جدید برای موفقیت وجود دارد..
۴- نقشه ذهنی تنها محدوده موجود می شود: آنچه شما بر آن باور دارید، یا واقعی است یا واقعی می شود.
۵- دانستن آنچه می خواهید، به شما کمک میکند تا به آن برسید.
۶- منابع مورد نیاز ما، در درون خودمان است.
۷- ارتباط علاوه بر مبحث کلام، مبحث غیر کلامی را نیز در بر دارد.
۸- ذهن ناخودآگاه، خیراندیش است.
۹- ارتباط هم ناخودآگاه و هم خود آگاه است.
۱۰۔ تمامی رفتارها دارای یک نیت و قصد مثبت است.
۱۱- معنای ارتباط من، همان جوابی است که میگیرم.
۱۲. الگوسازی از رفتار عالی باعث رسیدن به کمال می شود.
۱۳- در هر نظامی، عنصری که دارای حداکثر انعطاف پذیری باشد، بیشترین تأثیرگذاری را بر روی آن نظام خواهد داشت.
کتاب نوشته شده توسط رول و نورمن (۱۹۹۷) در باب برنامه ریزی عصب شناختی زبان در آموزش زبان انگلیسی، در جستجوی ارتباط دادن هریک از این اصول به رشته آموزش زبان است. برای مثال، در بحث درباره اصل شماره هفت – یعنی ارتباط علاوه بر مبحث کلام مبحث غیر کلامی را نیز در بر دارد‘‘ – آنان به بحث راجع به انواع پیام های غیر زبانی می پردازند که معلمین آگاهانه و یا ناخوداگاه در کلاس درس به زبان آموزان منتقل می کنند.
همچنانچه قبلا ذکر شد، الگوسازی نیز در به کارگیری برنامه ریزی عصب شناختی زبان نقشی محوری دارد. همانطور که بندلر و گریندلر، برنامه ریزی عصب شناختی زبان را در اقدامات روان درمانگری موفق الگوسازی کردند، پس از معلمین نیز انتظار می رود که تدریس خود را بر مبنای الگوبرداری از معلمین خبرهای که آنان را تحسین می کنند، انجام دهند. به همین منوال، از زبان آموزان انتظار می رود تا الگوهای موفقی را در نظر بگیرند که می خواهند خودشان مثل آنان بشوند:
اگر می خواهید یک معلم عالی باشید، از معلمین عالي الگوبرداری کنید. نگاه کنید که چه می کنند، چگونه کار خود را انجام می دهند، چه نوع رابطه ای با زبان آموزان و همکاران خود دارند. سپس از خودتان بپرسید که احساس آنان درباره آنچه انجام می دهند، چیست؟ باورهای آنان چیست؟ دوم اینکه خود را به جای آنان قرار دهید. تصور کنید که مثل آنان بودن، چه حالی دارد. همانطور که تکنیک ها و استراتژی ها را یاد می گیرید، در عمل آنها را به کار ببرید. همین استراتژیهای الگوسازی را با زبان آموزان خودتان نیز انجام دهید. پروژه الگوسازی از زبان آموزان خوب را ایجاد کنید. آنان را تشویق کنید تا در این استراتژی ها شریک شده و آنهایی را که یاد می گیرند در عمل به کار ببرند. اگر میخواهید شبیه متکلم یک زبانی صحبت کنید، الگوی خودتان را متکلمین بومی آن زبان قرار دهید. (رول و نور من، ۱۹۹۷)
کاری که معلم زبان در برنامه ریزی عصب شناختی زبان انجام می دهد و او را متمایز از معلمین زبان دیگر می کند، چیست؟ بنا به برنامه ریزی عصب شناختی زبان اینگونه معلمین سعی می کنند تا این اصول را در تدریس خود اعمال کنند و همین کار منجر به عکس العمل های متفاوتی در فرایندها و اعمال کلاس درسی شود. برای مثال، یکی از چهار اصل مرکزی برنامه ریزی عصب شناختی زبان براساس نیاز به تفاهم و رابطه خوب‘‘ قرار دارد
تفاهم و رابطه خوب به معنای ملاقات دیگران در دنیای آنان است به معنی سعی در فهمیدن نیازهای ارزش ها، و فرهنگ های آنان و برقراری ارتباط به نحوی است که هماهنگ و متجانس با آن ارزشها است. شما الزام، مجبور به قبول کردن ارزش های آنان نیستید، فقط در می یابید که آنان نیز حقی دارند و در چهارچوب فکری خودشان کار می کند، و نه بر خلاف آن (ریلات و لوهان ۱۹۹۵)