رویکرد طبیعی ـ مبحث: المان های درسی ـ قسمت اول
رويکرد
نظریه زبانی
کراشن و ترل نقش اصلی زبان را برقراری ارتباط می دانند، و چون رویکرد آنان بر تدریس توانایی های ارتباطی استوار است، پس به رویکرد طبیعی به عنوان نمونه ای از یک رویکرد ارتباطی اشاره می کنند. رویکرد طبیعی شبیه به رویکردهای دیگر ارتباطی است که امروزه ایجاد شده و گسترش یافته است‘‘ (کراشن و ترل، ۱۹۸۳).
آنان روش های قبلی آموزش زبان را (از قبیل روش شنیداری – گفتاری که دستور زبان را مؤلفه مرکزی و اصلی زبان می دانست) طرد می کنند. بنا به قول گراشن و ترل، مشکل اصلی این روش ها این بود که آنها بر اساس نظریه های واقعی فراگیری زبان ساخته نشده بودند، بلکه نظریه های دیگری، برای مثال، ساخت زبان دخیل بودند (۱۹۸۳). ولی برخلاف طرفداران آموزش ارتباطی زبان، کراشن و ترل توجه اندکی به نظریه زبانی داشتند.
در واقع یک منتقد حنی پیشنهاد کرد که کراشن هیچ نظریه زبانی در کارش ندارد (گرگ ۱۹۸۴). چیزی که کراشن و ترل در واقع در باره ماهیت زبان توصیف می کنند، تاکید بر اولویت معنا است. برای نمونه بر اهمیت واژگان نیز تأکید شده، که نشان دهنده این دیدگاه است که زبان اساسا واژگان است، و پس از آن دستور زبان است که مشخص می سازد چگونه این واژگان برای تولید معنا با برود.
ترل برای حمایت از این دیدگاه از نوشته دوايت بولینگر) چنین نقل می کند:
مقدار اطلاعات در واژگان در مقایسه با هر بخش دیگری از زبان، بسیار دست کم گرفته شده است و اگر مفهوم حشو مدنظر باشد، آسان تر خواهد بود تا پیامی را ساخت که فقط از کلمات باشد و نه حاوی فقط روابط نحوی، حقیقت مهم همانا نقش فرا دست دستور است. مهم ترین نکته اینست که به کلمه بپردازیم. (بولینگر، در کتاب ترل، ۱۹۷۷)
زبان به منزله وسیله ای برای منتقل کردن معانی و پیام ها محسوب می شود. از این رو است که کراشن و ترل چنین می گویند که:
فراگیری فقط زمانی رخ می دهد که افراد پیام ها را در زبان مقصد بفهمند‘‘ (کراشن و ترل، ۱۹۸۳).
با وجود این و برخلاف رویکرد ارتباطی آنان به زبان، یادگیری زبان را (همانند طرفداران روش شنیداری – گفتاری) همان تسلط یافتن به آن به صورت مرحله به مرحله میدانند. فرضیه درون داد چنین می گوید که برای اینکه زبان آموزان در فراگیری زبان مقصد به مرحله بعدی بروند، باید درون داد زبانی را که شامل ساختی است که بخشی از مرحله بعدی محسوب می شوند، بفهمند‘‘ (کراشن و ترل، ۱۹۸۳).
کراشن این نکته را با فرمول ’’درون داد+۱، (یعنی درون دادی که شامل ساخت هایی است که کمی بالاتر از سطح فعلی زبان آموز است) مشخص می کند. ما فرض می کنیم که منظور کراشن از ساخت ها حداقل همان چیزی است که در عرف آموزش زبان توسط زبان شناسانی از قبيل لئونارد بلومفيلد و چارلز فرایز از ساخت ها ارائه شده است. بنابراین رویکرد طبیعی بر یک سلسله مراتب زبانی پیچیدگی ساختی باور دارد که شخص زمانی به آن تسلط می یابد که با درون دادی‘‘ که شامل ساخت هایی در سطح درون داد + ۱‘‘ است، مواجه شود.
پس با دیدگاهی از زبان سروکار داریم که شامل واحدهای واژگانی، ساخت ها، و پیامها می باشد. آشکارا هیچ بدعت خاصی در این دیدگاه وجود ندارد، به جز اینکه پیام ها در رویکرد طبیعی از اهمیت اصلی برخوردارند. واژگان مورد نیاز برای درک و بازگویی (پیام)، در تولید و تفسیر پیام ها، ضروری محسوب می شود.
واحدهای واژگانی در پیام ها الزام به صورت رویکرد طبیعی دستوری ساخته شده اند، و پیام های پیچیده تر دارای ساخت دستوری پیچیده تری هستند. اگرچه کراشن و ترل به چنین ساختمندی دستوری اذعان دارند، ولی بر این باورند که ساخت دستوری نیاز به تحلیل با توجه مستقیم از طرف معلم زبان، زبان آموز، یا مطالب آموزشی زبان ندارد
نظریه یادگیری
کراشن و ترل مستمرا به آن شالودۀ نظری و تجربی عطف دارند که ادعا می کنند در زیربنای رویکرد طبیعی قرار دارد و همچنین بر این حقیقت پا می فشارند که این روش به لحاظ داشتن چنین شالودهای منحصر به فرد و بی همتاست. این رویکرد بر اساس یک نظریه تجربی در باب فراگیری زبان دوم استوار است که توسط شمار کثیری از مطالعات علمی در انواع گسترده ای از موقعیت های فراگیری و یادگیری زبان مورد حمایت قرار گرفته است (کراشن و ترل، ۱۹۸۳). نظریه و تحقیق در دیدگاه های کراشن درباره فراگیری زبان اساس و شالوده است و ما از این به بعد هر دوی آنها را به عنوان نظریه فراگیری زبان کراشن خواهیم خواند. دیدگاه های کراشن به صورت مفصل در جای دیگری (برای مثال، کراشن، ۱۹۸۲) عرضه و مورد بحث قرار گرفته است، بنابراین، در اینجا سعی در ارائه و یا نقد کردن استدلال های کراشن نخواهم داشت. (برای مرور مفصل انتقادها به کتاب های نوشته شده توسط گرگ، ۱۹۸۴ و مکلا گلین، ۱۹۷۸ رجوع کنید). ولی ضرورت دارد که به صورت کلی ویژگی های اصلی این نظریه ارائه شود، چرا که بر اساس این ویژگی ها است که طرح درسی و رویه ها در رویکرد طبیعی پایه گذاری شده است.
فرضیه فراگیری / یادگیری
فرضیه فراگیری / یادگیری بر این ادعا است که دو روش متمایز برای ایجاد و رشد توانش زبان دوم یا خارجی وجود دارد. فراگیری همان روش طبیعی است که در راستای یادگیری زبان ایر در کودکان قرار دارد. فراگیری به یک فرایند ناخوداگاه گفته می شود که در آن ایجاد و رشد تسلط زبانی از طریق فهمیدن زبان و از طریق کاربرد زبان برای برقراری ارتباط معنادار مصوره می پذیرد. در مقایسه، یادگیری به آن فرایندی گفته می شود که در آن قواعد خوداگاه در زبان یاد گرفته می شود، یادگیری منتج به دانش آشکار در مورد صورتهای یک زبان و توانایی به زبان آوردن این دانش می شود. برای اینکه یادگیری صورت بگیرد، تدریس رسمی ضروری است، و همچنین تصحيح خطاها به یادگیری قواعد آموخته شده کمک می کند. بنا به این نظریه، یادگیری به فراگیری منتهی نمی شود.
فرضية ناظر گفته می شود که نظام زبانی فراگرفته شده، باعث ادای گفته ها در زمانی که ما به یک زبان دوم یا خارجی صحبت می کنیم، می شود. یادگیری خود آگاه می تواند فقط به عنوان یک ناظر یا ویراستاری عمل کند که برون داد آن نظام فرا گرفته شده را کنترل کرده و با تصحیح می کند. فرضية ناظر بر این باور است که ما می توانیم به دانش یاد گرفته شده برای تصحیح گفته هایمان در زمان صحبت کردن، رجوع کنیم، ولی آن یادگیری خودآگاه (یعنی آن نظام باد گرفته شده ) فقط این نقش را دارد. سه نکته وجود دارد که کاربرد موفق ناظر را محدود می سازد:
۱- زمان، باید زمان کافی برای زبان آموز جهت انتخاب و به کارگیری قاعده یادگرفته شده ، وجود داشته باشد.
۲ـتمرکز بر روی صورت. زبان آموز باید حواس خود را معطوف به صحیح بودن یا صورت برون داد ازبانی نماید.
۳- دانش قواعد. زبان آموز باید قواعد را بداند. ناظر به بهترین وجهی در مورد قواعدی که از دو جنبه ساده هستند، عمل می کند. یعنی قواعد باید برای توصیف ساده باشند، و در ضمن آنها نباید نیازمند جابجایی و آرایش های مجدد پیچیده باشند.
فرضية ترتیب طبیعی
بنا به فرضية ترتیب طبیعی فراگیری ساخت های دستوری با یک نظم و ترتیب قابل پیش بینی صورت می گیرد. گفته می شود که پژوهش ها نشان داده اند که برخی از ساخت ها با تکوانیا دستوری قبل از ساخت های دیگر در فراگیری زبان انگلیسی به عنوان زبان بومی فراگرفته می شود. و چنین ترتیب طبیعی نیز در فراگیری زبان دوم یافت می شود، خطاها نشانه هایی از فرایندهای رشدی انسان گرایانه هستند، و در خلال فراگیری (و نه در خلال یادگیری) خطاهای رشدی مشابهی در زبان آموزان مشاهده می شود، حال زبان مادری آنها هرچه می خواهد باشد.