هوش های چندگانه ـ مبحث پیشینه
هوش های چندگانه (MI) اشاره به فلسفه زبان آموز محوری دارد که هوش انسانی را دارای ابعاد چندگانه ای می داند که باید در آموزش آنها را شناخت و بسط داد. هوشبهر یا آزمون های هوش سنتی براساس آزمونی به نام استانفورد بینه قرار دارند که براساس این ایده شکل گرفت که هوش یک استعداد واحد، غیر متغیر و ذاتی است.
با وجود این، آزمون های سنتی هوشبهر (که هنوز هم هوش اکثر کودکان دبستانی با آن سنجیده می شود) به طرز فزایندی و به واسطه جنبش هوشهای چندگانه به چالش خوانده شده است. هوش های چندگانه براساس کار هوارد گاردنر از دانشگاه تحصیلات تکمیلی آموزش و پرورش هاروارد قرار دارد (گاردنر، ۱۹۹۳). گاردنر چنین می گوید که آزمون های سنتی هوشبهر فقط منطق و زبان را می سنجد، ولی مغز دارای انواع هوش های دیگری است که به همان نسبت مهم هستند.
گاردنر چنین استدلال می کند که تمامی انسانها دارای این هوش ها هستند، ولی از لحاظ قدرت و ترکیب این هوش ها با هم متفاوتند. او بر این باور است که تمامی این هوش ها را می توان به واسطه تمرین و آموزش تقویت کرد.
بنابراین، هوش های چندگانه متعلق به گروهی از دیدگاههای آموزشی است که تأکید بر تفاوت های بین زبان آموزان دارد و همچنین توجه خود را معطوف به شناخت تفاوت های زبان آموزان در تدریس می کند. در اینجا، زبان آموزان دارای سبک های یادگیری شخصی، سلایق، یا هوش هایی هستند.
فن آموزش زمانی به حداکثر موفقیت خود می رسد که این تفاوت های مربوط به زبان آموز شناخته شود و در مورد گروه های خاصی از زبان آموزان مورد تحلیل قرار بگیرد و در تدریس ملحوظ شود.
تأكيد بر روی تفاوت های فردی، هم در آموزش همگانی و هم در زبان آموزی، همان موضوع مکرری که در حدود سی سال گذشته مدنظر بوده است و در جلیط ها با رویکرد هایی از قبیل آموزش فردی، یادگیری خودمختار، آموزش زبان آموز و استراتژی های زبان آموز دیده شود الگوی هوش های چندگانه مشترکاتی با این برنامه های اخیر دارد.
گاردنر (۱۹۹۳) دیدگاهی از استعدادهای طبیعی بشری مطرح کرد که به آن الگوی موش های چندگانه می گویند. این الگو خود حاوی انواع الگوهای سبک های یادگیری است که اول در آموزش همگانی مطرح شد و سپس به آموزش زبان راه یافت (برای مثال، به کریستیسون ۱۹۹۸). گاردنر چنین ادعا می کند که دیدگاه او راجع به هوش (ها) ناوابسته به فرهنگ است و محدودیت مفهومی را که معمولا در مورد الگوهای سنتی هوش دیده می شود (برای مثال، الگوی آزمون هوشبهر)، ندارد.
گاردنر هشت هوش فطری را مطرح میکند که در زیر توصیف شده اند:
۱- زبان شناختی: توانایی به کارگیری زبان به صورت خلاق و خاص، و این توانایی در وکلا مؤلفين، ویراستاران، و مترجمان قوی تر است.
۲ـ منطقی | ریاضی: توانایی اندیشیدن به صورت منطقی، که اغلب در دکترها، مهندسین برنامه ریزان و دانشمندان دیده می شود.
۳- فضایی: توانایی ساخت الگوهای ذهنی از دنیا و جهان واقع، که این توانایی در معماران، دکوراتورها، مجسمه سازها، و نقاشان بهتر است.
۴- موسیقایی: گوش موسیقی داشتن، توانایی ای که در خوانندگان و مصنفین قوی است.
۵۔ جسمی جنبشی: دارای بدن منعطف و متناسبی بودن، چیزی که در ورزشکاران و صنعتگران دیده می شود.
۶۔ بین فردی: توانایی همکاری خوب با مردم، که در فروشندگان، سیاستمداران و معلمین قوی است.
۷- درون فردی: توانایی درک خود و به کارگیری استعداد خود به صورت موفق، که باعث به وجود آمدن آدم های شاد و سازگار در تمامی حیطه های زندگی می شود.
۸ـ طبیعت گرا: توانایی فهم و سازماندهي الگوهای طبیعی.
ایده ‘هوش های چندگانه باعث جلب و جذب بسیاری از معلمین و همچنین مردم عادی شد، مدارسی که از نظرية “هوش های چندگانه استفاده می کنند، آن یادگیری را ترغیب می کند که در ورای کتب، مداد و خودکار سنتی است.
معلمین و اولیایی که استعدادهای خاص کودک زبان آموز خود را می شناسند، می توانند آن فعالیت های یادگیری را ارائه کنند که براساس این استعدادهای ذاتی و فطری ساخته شده اند. در نتیجه تقویت چنین تفاوتهایی، افراد به نحوی که شایسته آنهاست، باهوش می شوند.
البته ”هوش های دیگری نیز، مانند هوش عاطفی، هوش مکانیکی، و هوش عملی مطرح شده اند، ولی گاردنر از طبقه بندی هشت گانه هوش خود به این صورت دفاع می کند که هوش های خاصی را که او انتخاب کرده، مورد تأیید هشت علایم داده بنیاد است.
البته بحث مفصل درباره این علایم در ورای گستره این فصل قرار دارد. ولی باید گفت که علایم شامل نشانه هایی هستند که نمایانگر این است که یک هوش دارای بسط متمایز و تاریخچه تکاملی خاص است؛ یعنی در درون افراد تسلسل مشابهی از بسط و گسترش یک هوش وجود دارد که در اوایل کودکی شروع می شود و تا بلوغ ادامه می یابد.
این تسلسل در مورد افراد، همگانی و جهانی خواهد بود، ولی در مورد هر هوش منحصر به فرد است. به همین منوال، هر هوش عميقا در تاریخچه تکاملی قرار گرفته است.
برای مثال، استفاده از ابزار توسط انسان، تاریخچه تکاملی بسیار واضحی دارد و مثالی (آنچنان که گاردنر می گوید از هوش جسمي / جنبشی است.
برای مطالعه مبحث مرتبط “هوش های چندگانه ـ مبحث رویکرد: نظریه زبانی و یادگیری زبان ” کلیک کنید