روش شنیداری ـ گفتاری ـ مبحث رویکرد
که شامل آوانویسی گفته های شفاهی در یک زبان، و سپس مشخص کردن نظامها واجی، تکواز شناختی (ستاک، پیشوند، پسوند و غیره)، و نحوی (عبارت، بند، انواع جمله) موجود در شالوده دستور آن زبان، می شد. زبان به منزله نظامی از عناصر که به صورت ساختی باهم مرتبط شده اند تا معنا را رمزگذاری نمایند، محسوب شد که آن عناصر، متشکل از واج ها، تکواژها، کلمات، ساخت ها، و انواع جمله بودند.
عبارت ساختگرایی به این ویژگی ها عطف داشت:
(الف) چنین پنداشته می شد که عناصر یک زبان به صورت خطی به یک شیوه قاعده مند (ساخت مند) تولید می شود؛
(ب) نمونه های زبانی را می شود در هر سطح ساختی توصیفی (آوایی، واجی، تکواژ شناختی، غیره) به صورت مفصل توصیف کرد؛
(ج) سطوح زبانی به منزله نظام هایی در درون نظام های دیگر پنداشته می شدند – یعنی، به صورت هرمی سازمان یافته اند، بدین معنی که نظام های واجی منتهی به نظام های تکواژ شناختی می شوند و اینها نیز به نوبه خود به نظام های سطح بالاتر که متشکل از عبارات، بندها، و جملات بودند، منتهی می شوند.
چنین مفروض بود که یادگیری یک زبان مستلزم مهارت و تسلط یافتن بر عناصر یا اجزای سازنده زبان و آن قواعد یادگیری است که توسط آنها این عناصر از واج به تکواژ، از تکواز به کلمه، از کلمه به عبارت، از عبارت به جمله باهم ترکیب می شوند. نظام واجی به تعریف عناصر آوایی که به طور معناداری در یک زبان باعث تضاد معنایی می شود (واجها)، تحقق واجی آنها در محیطهای معین (واجگونه ها)، و توالی مجاز آنها (واج آرایی)، می پردازد. نظام های واجی و دستوری زبان تشکیل دهنده سازمان زبان و در نتیجه واحدهای تولید و درک می شود. نظام دستوری متشکل از فهرست بندی عناصر دستوری و قواعدی برای ترکیب خطی آنها به صورت کلمه، عبارت، و جمله است. فرایندهای قاعده مرتب سازی شامل افزایش حذف، و جابجایی عناصر هستند.
یک ویژگی مهم زبان شناسی ساختگرایی این بود که صورت اصلی زبان، شفاهی است؛ یعنی گفتار همان زبان است. چون بسیاری از زبان ها یک صورت نوشتاری ندارند، و چون اول صحبت کردن را یاد میگیریم و سپس خواندن یا نوشتن را، پس چنین استدلال شد که زبان عمدتا گفتاری است و نوشتار در مرحله دوم قرار دارد‘‘ (بروکس، ۱۹۶۴). بنابراین، چنین پنداشته شد که در تدریس زبان گفتار است که اولویت دارد. این موضوع در تضاد با دیدگاههای پرطرفدار در مورد ارتباط صورتهای گفتاری و نوشتاری زبان، قرار داشت، چون به طور گسترده ای فرض می شد که زبان اصولا به منزله علایم نوشتاری بر روی کاغذ وجود دارد زبان گفتاری تحقق ناقص آن گونه نوشتاری ناب است.
این رویکرد علمی به تحلیل زبان، پایه هایی برای یک رویکرد علمی برای آموزش زبان فراهم آورد. زبان شناس آمریکایی ویلیام مولتون در گزارشی که برای نهمین کنگره بین الملل زبان شناسی آماده کرده بود، اصول زبان شناختی را که بر پایه آن روش تدریس زبان بنا نهاده می شود، اعلام کرد:
زبان همان گفتار است و نه نوشتار… یک زبان مجموعه ای از عادات است… زبان را بیاموزید و نه درباره زبان… یک زبان همانی است که متکلمین بومی می گویند، نه آنچیزی که شخص می پندارد باید بگوید… زبان ها از هم متفاوتند.» (نقل شده در ریورز ۱۹۴۶،). ولی یک روش را نمی توان صرفا بر پایه یک نظریه زبانی بنا نهاد. روش نیازمند داشتن روان شناسی یادگیری و نظریه یادگیری است. این همان وجهی از روش شنیداری گفتاری است که اکنون به آن می پردازیم.
نظریه یادگیری نظریه پردازان آموزش زبان و روش شناسانی که روش شنیداری – گفتاری را به وجود آورند، نه تنها نظريه قوی و متقن زبانی داشتند، بلکه همچنین در زمانی بودند که یک مکتب مشهور روان شناسی امریکایی که به روان شناسی رفتارگرایی معروف است – بر این ادعا بود که به رموز یادگیری انسان، از جمله یادگیری زبان، دست یافته است. رفتارگرایی همانند زبان شناسی ساختگرایی، رویکرد ضد ذهنی و تجربه گرایانه ای در مطالعه رفتار انسان است. انسان از دیدگاه رفتارگرایان ارگانیسمی است که دارای گنجینه بزرگی از رفتارها است. وقوع ان.
رفتارها بستگی به سه عامل مهم در یادگیری دارد:
یک محرک (که برای استخراج رفتار به کار امیرود)؛ یک پاسخ (که به وسیله محرک تحریک می شود)؛ و تقویت (که برای نشان دادن اینکه آن پاسخ مطلوب و یا نامطلوب است، به کار می رود) و تکرار پاسخ در آینده را ترغیب (یا سرکوبی) می نماید (به اسکینر، ۱۹۵۷؛ براون، ۱۹۸۰ مراجعه کنید). نمایی از این موضوع را می توانید در نمودار مشاهده کنید.
محرک – ارگانیسم – رفتار | |
تقویت (رفتاری که احتمال وقوع مجدد آن، و تبدیل شدن به یک عادت وجود دارد) |
عدم وجود تقویت / تقویت منفی (رفتاری که احتمال وقوع نمی رود) |
تقویت، عاملی حیاتی در فرایند یادگیری است، چون باعث افزایش احتمال تکرار مجدد رفتار می شود که در نهایت به یک عادت تبدیل می شود. اعمال کردن این نظریه به یادگیری زبان بدان معنا است که ارگانیسم را یادگیرنده زبان خارجی، رفتار را رفتار کلامی، محرک را آنچه به زبان خارجی آموخته یا ارائه می شود، پاسخ را عکس العمل زبان آموز به این محرک، و تقویت را تأیید و تشویق بیرونی ارائه شده توسط معلم با همکلاسی های زبان آموز یا خودرضامندی درونی به واسطه کاربرد زبان خارجی، بدانیم. تسلط یافتن بر زبان به منزله یادگیری یک مجموعه از رشته های محرک – پاسخ زبانی مناسب، تعریف می شود.
اصول توصیفی زبان شناسی ساخت گرایی، شماری از فرضیه ها درباره یادگیری زبان، و در نتیجه درباره آموزش زبان را، مطرح می کند. برای مثال، چون زبان شناسان معمولا توصیف زبانی را از سطح واج شناسی شروع و در سطح جمله به پایان رساندند، پس فرض می شد که همین ترتیب، توالی مناسبی برای آموزش و یادگیری باشد. چون گفتار در اولویت قرار داشت و نوشتار صورت ثانویه فرض می شد، پس چنین پنداشته شد که آموزش زبان باید توجه بر تسلط یافتن بر روی گفتار باشد و به نوشتار یا حتی وسایل کمکی نوشتاری در فرایند یادگیری زبان دیرتر پرداخته شود. چون ساخت زبانی، مهم و بی همتا است، پس تمرین اولیه باید تمرکز بر تسلط یافتن زبان آموزان بر روی ساخت های واجی و دستوری زبان داشته باشد و نه تسلط یافتن بر روی واژگان.
از میان این عوامل تأثیرگذار، شماری از اصول یادگیری پدید آمد، که شالوده های روان شناختی روش شنیداری – گفتاری را ایجاد کرد و اعمال روش شناختی را شکل داد. موارد زیر از جمله مهم ترین اصول یادگیری در این روش هستند:
١- یادگیری زبان خارجی اساسا فرایند شکل دهی مکانیکی عادت است.
عادات خوب توسط ارائه پاسخ های صحیح (و نه اشتباه شکل می گیرند، از طریق حفظ کردن دیالوگ ها . انجام دادن تمرینات شفاهی الگویی، احتمال اشتباه کردن به حداقل می رسد. زبان، رفتار کلام است – یعنی، تولید و فهم غیرارادی گفته ها – و می توان با دخیل کردن زبان آموزان به همین منوال، زبان را به آنان یاد داد.
۲- مهارت های زبانی زمانی بهتر یاد گرفته می شوند که آن صورت های زبانی که باید در زبان مقصد یاد داده شوند،
اول به صورت گفتاری ارائه شوند، و سپس به صورت نوشتاری. تمرین سمعی – کلامی برای ایجاد مبنایی برای بسط مهارت های زبانی دیگر مورد نیاز است.
٣- قیاس پایه ای بهتر برای یادگیری است تا تجزیه و تحلیل. قياس مستلزم فرایندهای تعمیم و تمایز دهی است.
بنابراین، قواعد تا زمانی که زبان آموزان الگویی را در بافت های گوناگون انجام نداده اند، و درکی از قیاسهای موجود را به دست نیاورده اند، توضیح داده نمی شوند. تمرینات شفاهی زبان آموزان را قادر می سازد تا قياسهای صحیحی انجام دهند. از این رو، رویکرد اتخاذ شده به تدریس دستور زبان اساس استقرایی است و نه استنباطی.
۴- معانی ای که کلمات یک زبان برای متکلم برمی دارند را می توان فقط در یک بافت زبانی و فرهنگی یاد داد و نه در خارج از بافت.
بنابراین، آموزش زبان شامل تدریس وجوهی از نظام فرهنگی مردمی است که به آن زبان صحبت می کنند. (ریورز، ۱۹۶۴)
طرفداران روش شنیداری – گفتاری در حمایت از این اصول، به نظریه یک مکتب روان شناسی آمریکایی که به خوبی ساخته و پرداخته شده، یعنی رفتارگرایی، نظر داشتند. رفتارشناس برجسته دانشگاه هاروارد، بی. اف. اسکینر یک نظریه یادگیری را که قابل اعمال به یادگیری زبان باشد در کتاب تأثیرگذارش تحت عنوان رفتار کلامی (۱۹۵۷) توضیح داده بود که در آن اظهار داشت: هیچ دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم که رفتار کلامی به لحاظ وجوه بنیادی از رفتار غیرکلامی متفاوت باشد، یا اینکه اصول جدیدی باید برای توضیح و توجیه آن دخیل شود (۱۹۵۷). روش شنیداری – گفتاری مجهز به یک نظریه محکم درباره ماهیت زبان و یادگیری زبان است. حال به طرح درسی در دوره های تدریسی و مطالب آموزشی آن می پردازیم.