ماجراجویی ماهی ها
Angel با دوستش به ماجراجویی می رود! در راه با چه موجودات دریایی ای آشنا می شود؟ داستان کوتاه زیر را تماشا کنید!
متن داستان
Angel and his grandpa live on the Great Barrier Reef in Australia. Grandpa is tired.
“I’m going to sleep now Angel, be good, and don’t go past the coral, There are lots of dangerous animals out there!”
“Hi Angel, What are you doing?”
“I’m bored, grandpa is asleep!”
“Do you want to come and play?”
“Yes, Let’s go!”
“Look Turtle, a ball!”
“Look out, That isn’t a ball! It’s a dangerous Octopus! Swim!”
“Angel! Look out! There’s a dangerous fish behind you!”
“Angel, you must be careful here, You’ve got to stay with me!”
“I’m sorry Turtle, Look, I’ve got a present for you!”
“Aargh! This is a dangerous cone shell, Drop is quickly, Angel!”
“I’m tired Turtle, Can we rest here?”
“Don’t sit there Angel! There’s a dangerous sea snake. Quick! Swim!”
“Where are we?”
“I don’t know! I think we’re lost! Look out Angel! That’s a box jellyfish! Swim!”
“Look out Turtle! A dangerous animal is behind you!” “That’s not a dangerous animal! It’s Doug, he’s my friend!”
“Hello Doug, we’re lost, can you help us?”
“Yes I can help you! I’ll take you home!”
“Hello Angel.”
“Hello Grandpa.”
“Oh, You’ve been a very good fish, Angel, here’s a present for you!
“Thanks Grandpa!”
ترجمه ی داستان
مراقب باش انجل!
انجل و پدر بزرگش در یک صخره دریایی بزرگ در استرالیا زندگی می کنند. پدر بزرگ خسته است.
“خب آنجل من می خوابم، خوب باش و از مرز مرجان ها آن طرف تر نرو! حیوانات خطرناک زیادی آنجا وجود دارند.”
“سلام انجل. چه کار می کنی؟“
“حوصله ام سر رفته. پدر بزرگ خوابیده است.”
“می خواهی بیایی بازی کنیم؟“
“بله، بزن برویم.”
“نگاه کن لاک پشت! یک توپ!”
“مراقب باش! آن یک توپ نیست! آن یک هشت پای خطرناک است.شنا کن!”
“انجل! مراقب باش! یک ماهی خطرناک پشت سر توست!”
“انجل تو باید اینجا مراقب باشی.تو باید با من بمانی.”
“متاسفم لاک پشت. نگاه کن! من یک هدیه برای تو دارم.”
“اه! این یک حلزون مخروطی است! به سرعت آن را بینداز انجل!”
“من خسته هستم لاک پشت، می توانیم همین جا استراحت کنیم؟“
“اینجا نشین انجل! یک مارماهی خطرناک وجود دارد.به سرعت! شنا کن!”
“ما کجا هستیم؟“
“نمی دانم! فکر کنم ما گم شده ایم.مراقب باش انجل آن یک عروس دریایی است.شنا کن.”
“مراقب باش لاک پشت! یک حیوان خطرناک پشت سر توست.”
“آن یک حیوان خطرناک نیست.این داگ است. او دوست من است.”
“سلام داگ. ما گم شده ایم. تو می توانی به ما کمک کنی؟“
“بله. من می توانم به شما کمک کنم. من شما را به خانه خواهم برد.”
“سلام انجل.”
“سلام پدر بزرگ.”
“آه! تو ماهی خیلی خوبی بوده ای انجل! این هدیه برای توست.”
“متشکرم پدربزرگ.”
اگر علاقمند به مطالعه ی داستان های مبتدی بیشتر هستید کلیک کنید