داستان کوتاه – The Cold Planet

سیاره ی سرد 

نیلا یک آدم فضایی است. او در سیاره ای سرد زندگی می کند که چیزی در آن کشت نمی شود. آیا بیلی و اسپلاج می توانند به او کمک کنند؟ ویدیوی داستان را تماشا کنید! 

راهنمای مطالعه ی داستان کوتاه:

۱. ابتدا می توانید یکی دوبار ویدیوی داستان را به صورت صوتی یا تصویری ببینید تا گوشتان به جملات عادت کند و خلاصه ای از داستان را متوجه شوید.

۲. اگر چیزی متوجه نشدید نگران نشوید. می توانید از متن داستان کمک بگیرید. ویدیو را پخش کنید و همزمان با متن پیش بروید. می توانید این کار را چندین بار انجام دهید. 

۳. حالا برای درک بیشتر متن داستان را به همراه ترجمه ی آن مطالعه کنید.

۴. می توانید در آخر به همراه ویدیو یا فایل صوتی داستان را با صدای بلند بخوانید.

 

متن داستان

Thousands of miles from earth, on the far side of the universe, is a small planet, Fliptune.

It is dark and cold, far from the sun, behind a much bigger planet. 

Little green aliens live there. They use torches to see.

One day a young alien, Neila, put the wrong batteries in her torch. 

Suddenly there was a dazzling beam of light. It went up to the sky, around the sun and hit planet earth.

The light hit a boy called Billy and his dog, Splodge.

Neila quickly turned the torch off, but the pair were sucked up by the light. 

They flew through space and landed near Neila. “Hello” said Billy. Neila waved.

“Wow” said Billy. “Everything’s made of ice cream.” Splodge licked his paw.

“The ice cream never melts and nobody eats it, it’s too cold here.” said Neila. 

“It will in my tummy” thought Splodge. 

Neila looked sad. “Can you help us?” she said. “We need sunshine to make things grow”

“No problem” aid Billy. “Can you get us home? I have an idea” 

“Wait there” said Neila. She got her torch, put the wrong batteries in again. ZOOOOOM!

Billy and Splodge were speeding back to earth. 

Billy pointed his bedroom mirror between the sun and Fliptune.

The sun’s rays bounced off the mirror and up onto Neila’s planet. 

Thank to Billy, Fliptune is not cold anymore. Splodge moves the mirror each day to keep the sun shining there.

Now, Neila and her friends sit in the sun and enjoy all that free ice cream. 

 

ترجمه داستان

هزاران مایل دور تر از زمین، در آن سوی جهان، یک سیاره کوچک، به نام fliptune است.

این سیاره تاریک و سرد است. دور از نور خورشید و پشت یک سیاره بسیار بزرگ تر.

موجودات فضایی سبز رنگ کوچک آنجا زندگی می کنند. آنها از چراغ قوه ها برای دیدن استفاده می کنند.

یک روز، یک موجود فضایی کوچک به نام “Neila”، باطری های اشتباه در چراغ قوه اش قرار داد.

ناگهان یک پرتو نور خیره کننده به وجود آمد، به طرف آسمان رفت و دور خورشید چرخید و به سیاره زمین برخورد کرد.

نور به یک پسر به نام“Billy” و سگش “Splodgeبرخورد کرد.

Neila، به سرعت چراغ قوه را خاموش کرد اما آن دو توسط نور به سمت بالا کشیده شده بودند. آنها در فضا پرواز کردند و نزدیک Neila فرود آمدند.

Billy گفت:”سلام

Neila دست تکان داد.

Billy گفت:”وای! همه چیز از بستنی ساخته شده است.”

Splodge پنجه اش را لیس زد.

Neila گفت:این بستنی هیچ وقت آب نمی شود و هیچ کس آن را نمی خورد، اینجا خیلی سرد است.

Splodge با خودش فکر کرد این در شکم من آب خواهد شد.

Neila غمگین به نظر می آمد، او گفت: “می توانید به ما کمک کنید؟ ما برای پرورش گیاهان به نور خورشید نیاز داریم.

Billy گفت:” مشکلی نیست، آیا شما می توانید ما را به خانه برسانید؟ من یک فکری دارم.”

Neila گفت:”آنجا منتظر باش.” او چراغ قوه اس را برداشت، باطری های اشتباه را در آن گذاشت.

Billy و Splodge به سرعت به زمین برگشتند.

Billy آینه اناق خوابش را بین خورشید و سیاره Fliptune قرار داداشعه های خورشید از آینه به بالا، به سمت سیاره ی Niela منعکس شد.

به لطف Billy، Fliptune دیگر سرد نیست.

Splodge هر روز آینه را جا به جا می کند تا نورخورشید را آنجا نگه دارد.

Neila و دوستانش در آفتاب می نشینند و از تمام بستنی های مجانی لذت می برند.

 

 

 اگر علاقمند به مطالعه ی داستان های متوسط بیشتر هستید کلیک کنید  

0/5 (0 نظر)

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *