رتی بانک می زند!
رتی و گروهش می خواهند از بانکی پول دزدی کنند. آیا گربه ی کارآگاه می تواند او را از این کار منصرف کند؟ داستان را تماشا کنید.
متن داستان
This is Ratty. He is the worst rat in the world. He’s with his friends, Cheese and Miss Whiskers. They are planing to rob the bank of Britain.
“OK Rats, We’re at the bank, let’s go.”
It’s the end of the day. The cashier is counting the money. “Freeze! Nobody move!”
“OK Rats, Let’s see what’s in the safe.” “Perhaps we’ll find some cheese.”
“There’s no cheese. But there’s lots of money! You get the notes – and I’ll get the coins!
OK Rats, Let’s go!” “Run!”
The chief of police is at the bank. He knows there is only one person who can help.
“Hello, Spycat!” Spycat has arrived.
First, he points his magic pen at the cashier. “I can move again!”
Next, Spycat looks for clues. He finds a piece of cheese inside the safe.
“Who eats cheese in a bank?”
“Finally, Spycat finds a banknote. “Now I know who robbed this bank.”
“One hundred, two hundred, three hun…”
“Oh no, It’s Spycat!” “The fun stops here Rats! You’re under arrest!”
ترجمه داستان
این موشی (Ratty) است . او بدترین موش جهان است. او با دوستانش، چیز (cheese) و خانم ویسکرز (Whiskers) است.
آنها برای سرقت از بانک لندن برنامه ریزی می کنند.
“بسیارخوب موش ها! ما در بانک هستیم. برویم!”
آخر یک روز کاری است و صندوق دار در حال شمردن پول ها است. “بی حرکت! هیچ کس حرکت نکند.”
“بسیار خوب موش ها! بگذارید ببینم در گاو صندوق چه چیزی است؟” “شاید مقداری پنیر پیدا کنیم!”
“هیچ پنیری وجود ندارد! اما پول زیادی هست! شما اسکناس ها را بردارید، من هم سکه ها را برمیدارم.”
بسیار خوب موش ها! برویم! بدوید!”
رییس پلیس در بانک است. او می داند که تنها یک نفر وجود دارد که می تواند کمک کند.
“سلام گربه ی کارآگاه” گربه ی کارآگاه رسیده است.
در ابتدا او با قلم جادوییش به سمت صندوق دار اشاره کرد.“من دوباره می توانم حرکت کنم!”
سپس گربه ی کارآگاه به دنبال سر نخ ها گشت. او یک تکه پنیر داخل گاوصندوق پیدا کرد.
” چه کسی در بانک پنیر می خورد؟“
در نهایت، گربه ی کارآگاه یک اسکناس پیدا کرد. “حالا من می دانم که چه کسی از بانک سرقت کرده است.”
“صد هزار، دویست هزار، سیصد هزار….! اوه! نه! این گربه ی کارآگاه است!”
“موش ها، بازی همین جا تمام شد. شما بازداشت هستید.”
اگر علاقمند به مطالعه ی داستان های متوسط بیشتر هستید کلیک کنید