رویکرد واژگانی ـ مبحث رویکرد نظریه زبانی و نظریه یادگیری
در جایی که نظريه تأثیرگذار چامسکی در باب زبان تأکید بر توانایی متکلمین در خلق و تفسير معنای جملاتی دارد که منحصر به فرد هستند و قبلا هرگز تولید با شنیده نشده اند، دیدگاه رویکردها و روش ها در آموزش زبان واژگانی بر این باور است که فقط تعداد اندکی از جملات گفتاری به واقع کاملا بديع و جدید هستند، و اینکه واحدهای چند کلمه ای که به صورت بخش هایی وجود دارند.
با الگوهای حفظ شده، نسبت بسیار زیادی از کلام سلیس را که در مکالمه روزمره شنیده می شود، تشکیل می دهند (پاولی و سیاره ۱۹۸۳)، نقش هم آیند نیز در نظریه های واژه بنیاد زیان مهم است منظور از هم آیند همان کلماتی هستند که مرتبا باهم می آیند.
برای مثال،
هم آيندهای فعلی و اسمی زیر را با هم مقایسه کنید:
do my hair/ the cooking the laundry/ my work
make my bed/ a promise/ coffee/ a meal
بسیاری از واحدهای واژگانی دیگر نیز در زبان وجود دارند.
برای مثال:
clean and tidly , back to front _سازه های دو جمله ای
cool , calm , and collected _سازه های سه جمله ای
dead drunk, to run up a bill_اصطلاحات
as old as the hills_تشیه ها
finally, to conclude_كلمات ربط
!Guess what _عبارات آغازین مکالمه ای
باور بر این است که این واحدهای واژگانی و انواع دیگر آنها نقشی اساسی در یادگیری و در برقراری ارتباط بازی می کنند. مطالعات و پژوهش های مبتنی بر بانک های اطلاعاتی رایانه ای در مقیاس وسیع در باب پیکره های زبانی، الگوهای عبارتی و جمله واره ای را در انواع نمونه های متنی – و همچنین نمونه های گفتاری را به مورد بررسی قرار داده اند.
سه پیکرۀ مهم زبانی که در بریتانیای کبیر ساخته شده اند، عبارتند از بانک اطلاعاتی کوییلد درباره پیکره زبان انگلیسی؛
پیکره بین المللی زبانی کمبریج: و پیکره زبانی ملی بریتانیایی، که این آخری حاوی بیش از سیصد میلیون واژه است. این پیکره های زبانی و پیکره های زبانی دیگر، منابع مهمی از اطلاعات درباره هم آيندها و همچنین واحدهای چند کلمه ای دیگر در زبان انگلیسی هستند همچنین باور بر این است که واژگان نقشی اساسی را در یادگیری زبان ایفاء می کند، نائیگر چنین می گوید:
شاید ما باید تدریس خودمان را براساس این فرض قرار دهیم، البته در بیشتر مواقع که تولید زبانی شامل قرار دادن واحدهای آماده نزدیک هم است که مناسب آن موقعیت خاص می باشد، و اینکه درک مطلب براساس شناختن اینکه کدامیک از این الگوها را می توان در این موقعیت ها پیش بینی کرد. قرار دارد. بنابراین، تدريس ما باید براساس این الگوها و نحوه اتصال آنها به هم، و همچنین نحوه تفاوت آنها و موقعیت هایی که می آیند، قرار داشته باشد. (ناتینگر، ۱۹۸۰)
با وجود این، اگر همانطور که پاولی و سیدر تخمین زده بودند، متکلمین بومی زبان صدها هزار از این عبارات از قبل متصل به هم در فهرست ذهنی واژگانی خود داشته باشند، ولی کاربردهای آن برای یادگیری زبان دوم نامشخص است. به عبارت دیگر یادگیرنده زبان دوم که فاقد آن پایه تجربی زبانی متکلمین بومی زبان است، چگونه باید کار خسته کننده درونی کردن این فهرست عظیم کاربرد واژگانی را انجام دهد؟
کراشن چنین پیشنهاد می کند که میزان زیاد درون داد زبانی، به ویژه از طریق خواندن، تنها رویکرد مؤثر برای چنین یادگیری ای است. متخصصین دیگر چنین مطرح می کنند که کلاس زبان را به صورت آزمایشگاهی در بیاوریم که در آن زبان آموز بتواند بافتی کاربرد واژگانی را که در انواع مختلف متون و بانک های زبانی یافت می شود کشف کند (از طریق بانک های اطلاعاتی رایانه ای).
یک دیدگاه سوم در یادگیری بخش های واژگانی، همان دیدگاه تقابلی است: برخی از زبان شناسان کاربردی پیشنهاد کرده اند که برای شماری از زبان ها، میزان قابل توجهی از همپوشی در صورت و معنای هم آیندهای واژگانی وجود دارد.
بهنس (۱۹۹۳) پیشنهاد می کند که “تدریس هم آیندهای واژگانی در انگلیسی به عنوان زبان خارجی باید معطوف به آن مقولانی باشد که برای آنها هیچ معادل ترجمه ای مستقیمی در زبان انگلیسی و در زبان مادری زبان آموزان وجود ندارد. بدون توجه به نحوهیادگیری اتخاذشده، به نظر می رسد که مقدار زیادی از یادگیری، پیامد غیر قابل اجتناب رویکرد واژگانی در آموزش زبان دوم باشد.
لویس (۲۰۰۰) اذعان دارد که رویکرد وازگانی فاقد یک نظریه یادگیری منجم است و سعی دارد که این موضوع را با قرض های زیر درباره نظریه زبانی در رویکرد وازگانی تصحیح کند (لويس، ۲۰۰۰،):
– مواجهه با مقولات یادگیری جدید هر از چندگاهی ضروری و الزامی است، ولی شرط کافی برای وقوع یادگیری است.
– در نظر گرفتن بخش های واژگانی با هم آيندها یک ضرورت محسوب می شود و شرط کافی برای اینکه “درون داد تبدیل به پذیرش و درون گیری شود، نیست.
– توجه به تشابهات، تفاوت ها، محدودیت ها، و مثال ها در تبدیل درون داد به پذیرش و درون گیری نقش دارد، اگرچه توصيف صوری قواعد احتمالا کمکی نخواهد کرد.
– فراگیری نه تنها براساس اعمال قواعد صوری، بلکه براساس انباشت مثال هایی است که از آنها زبان آموزان تعمیم هایی موقتی می کنند. تولید زبانی همانا محصول آن مثال هایی است که قبلا با آنها مواجهه صورت گرفته و نه قواعد صوری.
ـ هیچ برنامه درسی خطی نمی تواند به صورت بسندهای نمایانگر ماهیت غیر خطی فراگیری باشد.