طریق خاموش ـ مبحث رویکرد: نظریه زبانی و نظریه یادگیری
دیدگاهی کاملا شکاکانه به نقش نظریه زبان شناختی در روش شناسی آموزش زبان دارد. او بر این باور است که مطالعات زبان شناختی می تواند یک تخصص باشد اکهای راستای تفکرات خود شخص راهگشای کوچکی است، و شاید خیلی کم در راستای من که در ذهن است، کمک کننده باشد (گاتگنو، ۱۹۷۲). مباحث زیادی به دریافت روح‘‘ زبان و نه فقط مؤلفه صورت های زبان، پرداخته است. گاتگنو با مطی “روح ‘‘ زبان به شیوه متشکله هر زبان از عناصر آوایی و زبر زنجیری عطف دارد که با آمیخته می شوند و به آن زبان، نظام آوایی و ملودی منحصر به فردی میدهد. زبان آم “حس‘ این جنبه از زبان مقصد را هر چه زودتر، به دست آورد.
با انداختن نظری بر مطالب انتخاب شده، و توالی آنها که در کلاس درس طريق خاموش ، ارائه می شود، به وضوح می توان دریافت که طريق خاموش رویکردی ساختگرا در سازماندهی زبانی که باید تدریس شود، دارد. جمله، واحد اصلی تدریس است و معلم بر معنای ترکیبی، و نه ارزش ارتباطی آن، تأکید دارد. به زبان آموزان الگوی ساختاری زبان مقصد ارائه می شود و قواعد دستوری زبان از طریق فرایندهای عمدتا استقرایی یاد گرفته می شوند.
گانگنو، واژگان را جنبۀ اصلی یادگیری زبان می داند و در نتیجه انتخاب واژگان بسیار مهم محسوب می شود. مهم ترین واژگان برای زبان آموز، آنهایی است که در زبان فوق العاده کارکردی و چندکاره است، و بسیاری از آنها دارای معادل های مستقیم در زبان بومی زبان آموز نیست. این واژگان کارکردی‘، به قول گاتکنو، کلیدی برای فهمیدن ’’روح‘‘ زبان است.
گاتکنو مانند بسیاری از طرفداران این روش برای تشریح مفصل یک نظریه زبانی که تایید کنند؛ اصول طريق خاموش باشد، استفاده زیادی از درک خود درباره یادگیری زبان اول می کند. برای مثال، او توصیه می کند که زبان آموز باید به آن حالت ذهنی برگردد که مشخص کنند؛ یک یادگیری طفل گونه است – یعنی تسلیم شود‘‘ (اسکات و پیج، ۱۹۸۲).
با وجود این، گاتکنو با اشاره به این فرایندها، چنین بیان می کند که فرایندهای یادگیری زبان دوم کاملا متفاوت‘‘ از فرایندهای یادگیری زبان اول است. یادگیرنده زبان دوم شبیه به یادگیرنده زبان اول نیست و نمی تواند زبان دیگری را به همان نحو بیاموزد، چون اکنون او چیزهایی را بلد است (گاتگنو، ۱۹۷۲). پس، رویکردهای طبیعی‘‘ یا ’’مستقیم‘‘ در افراگیری یک زبان دوم منحرف کننده هستند و رویکردی موفق در یادگیری زبان دوم رویکردی است که بسیار ساختگی است و بنا به دلایلی به شدت کنترل شده است و این رویکرد، جایگزین رویکرد طبیعی می شود» (۱۹۷۲).
آن رویکرد ساختگی‘‘ که گاتکنو پیشنهاد می کند بر شالوده این اصل قرار دارد که یادگیری موفق همانا تسلیم شدن شخص به فرایند فراگیری زبان از طریق استفاده از هشیاری خاموش و سپس کوشش فعال است. تأکید مجدد گاتکنو بر روی اولویت یادگیری بر تدریس، در حقیقت تأکید بر خویشتن، تأکید بر اولویت ها، و پایبندیهای زبان آموز است. چنین گفته می شود که خویشتن متشکل از دو نظام است – یک نظام یادگیری و یک نظام نگهداری نظام یادگیری فقط به واسطه آگاهی عقلانی فعال می شود. ’’زبان آموز باید همواره توانایی های انتزاعی سازی تحلیل کردن، ترکیب کردن، و تلفیق کردن را در محک آزمایش بگذارد‘‘ (اسکات . ۱۹۸۲). سکوت بهترین ابزار برای یادگیری محسوب می شود، چرا که زبان آموزان و سکوت بر روی تکلیفی که باید انجام گیرد و ابزار بالقوه انجام آن، تمرکز می کنند. تکرار (که در نقطه مقابل سکوت قرار دارد) زمان بر است و باعث می شود که ذهن آشفته همچنان آشفته باقی بماند‘‘ (گانگنو، ۱۹۷۶۰). پس سکوت، (به عنوان وسیله ای برای اجتناب از تکرار) کمکی برای آگاه ماندن، تمرکز یافتن، و سازمان دادن به ذهن است.
آگاهی، آموزش دادنی است. همچنانچه زبان آموز آگاهانه ‘‘ یاد می گیرد، قدرت آگاهی و قدرت یادگیری شخص بیشتر می شود. از این رو، طريق خاموش، بر این ادعا است که آن چیزی را تسهیل می کند که روان شناسان آن را یادگیری یادگیری‘‘ می نامند. در اینجا باز هم زنجیره فرایندی که باعث آگاهی می شود، دارای سلسله مراتب توجه، تولید، تصحيح خود، و جذب است. زبان آموزانی که از روش “طريق خاموش سود می جویند، ’ملاک های درونی‘‘ را کسب میکنند که نقشی محوری در آموزش شخص در طول زندگیش دارد (گاتگنو، ۱۹۷۶). این ملاک های درونی باعث می شوند تا زبان آموزان بر گفتار خود ناظر باشند و آن را خودشان تصحیح نمایند.
در فعالیت تصحيح خود از طریق خود آگاهی است که طريق خاموش) مدعی است از روش های زبان آموزی دیگر به شدت متفاوت است. این همان توانایی برای خودآگاهی است که طریق خاموش مدنظر دارد، توانایی ای که گفته می شود توسط یادگیرندگان زبان اول کمتر مورد توجه قرار گرفته و یا کمتر به تمرین گذاشته شده است.
برای مطالعه قسمت “طریق خاموش ـ مبحث المان های درسی” کلیک کنید