روش مستقیم
گوین(C. Gouin) در زمره ی یکی از نخستین اصلاح گرایان قرن نوزدهم قرار داشت که سعی داشتند روشی براساس مشاهده ی یادگیری زبان در کودکان به وجود آوردند. توجه اصلاح گرایان دیگر در اواخر قرن نوزدهم نیز به اصول طبیعی یادگیری زبان معطوف شد، و به همین دلیل بری اوقات از آنان به عنوان طرفداران روش “طبیعی” یاد می شود. در حقیقت، در زمان های مختلف در سرتاسر تاریخچه ی آموزش زبان، تلاش هایی در راستای شبیه تر کردن یادگیری زبان دوم به یادگیری زبان اول صورت گرفته است. برای مثال، در قرن شانزدهم مونتانی شرح داد که چگونه او را در کودکی به قیمی سپردند که در پنح سال نخست زندگیش فقط با زبان لاتین با او سخن می گفت، چون پدر او می خواست که پسرش زبان لاتین را به خوبی صحبت کند. در بین افرادی که در قرن نوزدهم سعی داشتند تا اصول طبیعی را در کلاس های زبان به کار بگیرند، سائور(sauveur)(1826-1907) بود که تعامل زیاد کلامی در زبان مقصد را، از طریق بهره جستن از جملات سوالی به عنوان شیوه ای برای ارائه و استخراج زبان [از زبان آموز]، مورد استفاده قرار داد. او در اواخر دهه ی ۱۸۶۰ مدرسه ی زبانی در بوستون دایر کرد، و چیزی نگذشت که روش وی به عنوان ‘روش طبیعی‘ معروف شد.
سائوور و دیگر معتقدین به ‘روش طبیعی’ چنین استدلال کردند که زبان خارجی را می توان بدون ترجمه و یا استفاده از زبان مادری زبان آموزان آموزش داد، البته اگر معنا را مستقیماً از طریق نمایش و حرکات بتوان انتقال داد. اف فرانکه(F. Franke) محقق آلمانی در مورد اصول روان شناختی تداعی مستقیم بین صورت ها و معانی در زبان مقصد مطلب نوشت(۱۸۸۴)، و برای رویکرد یک زبانه در آموزش زبان در آموزش توجیهی نظری ارائه کرد. طبق نظر فرانکه، یک زبان هنگامی به بهترن نحو آموزش داده می شود که زبان آموزان در کلاس درس فعالانه از آن استفاده کنند. معلمین به جای استفاده از شیوه های تحلیل که تاکید بر توضیح قواعد دستوری در کلاس درس دارد، باید کربرد خودجوش و مستقیم زبان خارجی را در کلاس درس ترغیب نمایند. سپس زبان آموزان قادر خواهند بود که دستور زبان را خودشان استنباط کنند. معلم در مراحل نخست یادگیری جای کتاب را می گیرد. صحبت کردن با توجه نظام مند به تلفظ شروع می شود. از کلماتی که زبان آموز از قبل بلد است، برای تدریس واژگان جدید استفاده می گردد، البته با استفاده از تقلید، نمایش و تصاویر.
این اصول طبیعی یادگیری زبان، شالوده ای برای روشی که بعدها ‘روش مستقیم‘ نامیده شد، فراهم آوردند ، که یکی از شناخته شده ترین روش های طبیعی محسوب می شود. حامیان پرشور ‘روش مستقیم’ این روش را در فرانسه و آلمان عرضه کردند ( در هر دو کشور در ابتدای قرن بیستم، این روش رسماً مورد تایید قرار گرفت). و در ایالات متحده به دلیل کاربدر آن توسط سائوور و ماکسیمیلیان برلیتز(Maximilian Berlitz) در مدارس موفق تجاری زبان به طور گسترده ای شناخته شد. )(در واقع برلیتز هرگز از این عنوان استفاده نکرد: او به روشی که در مدارس خودش به کار می برد، با عنوان “روش برلیتز” اشاره می کند). در عمل، این روش با اصول و رویه های زیر شناخته می شد:
۱- تدریس کلاسی فقط و منحصراً با زبان مقصد انجام می گرفت.
۲- فقط واژه ها و جملات روزمره تدریس می شد.
۳- مهارت های ارتباط شافعی با دقت و با سازماندهی رو به پیشرفت تدریجی برنامه رزی شده بودند، و به صورت تبادل سوال و جواب بین معلمان و زبان آموزان در کلاس های درسی کوچک، صورت می گرفت.
۴- دستور به صورت استقرایی تدریس می شد.
۵- نکات جدید آموزش به صورت شفاهی ارائه می شد.
۶- واژه های ملموس و عینی از طریق نمایش و اشاره، اشیاء و تصاویر: و واژه های مجرد و انتزاعی از طریق تداعی ایده ها آموزش داده می شود.
۷- درک مطلب گفتاری و شنیداری، هر دو تدریس می شد.
۸- بر تلفظ صحیح و دستور تاکید می شد.
این اصول در دستورالعمل های زیر که برای تدریس زبان شفاهی ارائه شدنند، مشاهده می شود، و هنوز هم در مدارس امروزی که به “روش برلیتز” اداره می شود، از آنها تبعیت می شود:
هرگز ترجمه نکنید : نمایش دهید
هرگز توضیح ندهید : اجرا کنید
هرگز نطق نکنید : سوال کنید
هرگز سخنانتان را تک کلمه بیان نکنید:از جمله استفاده کنید
هرگز بیش از حد لزوم حرف نزنید : زبان آموزان را وادار به زیاد سخن گفتن کنید
هرگز از کتاب استفاده نکنید : برنامه ی درسی خود را دنبال کنید
هرگز جسته گریخته صحبت نکنید : برنامه ی خود را دنبال کنید
هرگز درس را خیلی سریع تمام نکنید : همگام با زبان آموزان پیش بروید
هرگز خیلی کند صحبت نکنید : عادی صحبت کنید
هرگز خیلی تند صحبت نکنید : به طور طبیعی صحبت کنید
هرگز خیلی بلند صحبت نکنید : با صدای معمولی صحبت کنید
هرگز ناشکیبا نباشید : خونسرد و آروم باشید
(نقل شده در تیتون،۱۹۶۸،صص ۱۰۱-۱۰۰)
‘روش مستقیم’در مدارس خصوصی زبان موفق بود : یعنی مدارسی از قبیل مدارس زنیجره ای برلیتز که که پرداخت شهریه از طرف زبان آموزان باعث انگیزش زیادی در یادگیری آنان می شد و استفاده از معلمین بومی زبان نیز متداول بود. ولی به رغم تاکید حامیان این روش، مشکل بود که این روش را بتوان در آموزش مدارس رولتی و عمومی مرسوم نمود. این روش تاکید مفرط و بیش از حد و نادرستی بر شباهت های بین یادگیری طبیعی زبان اول و یادگیری زبان خارجی در کلاس درس داشت و از لحاظ کردن واقعیت ها و امکانات عملی در کلاس درس ناتوان بود. افزون بر این، این روش فاقد شالوده ی دقیق از لحاظ اصول نظریه ی زبان شناسی کاربردی بود، و به همین دلیل اغلب مورد انتقاد هواداران ‘جنبش اصلاحی‘
که بیشتر بر پایه علمی تاکید می کردند، قرار می گرفت. “روش مستقیم” نمایانگر محصولی از آماتوریسم روشنفکرانه بود، و به نظر می رسید که نقاط ضعف متعددی داشته باشد. در این روش، نیاز به معلم بومی زبان و یا معلمانی بود که سلاست زبانی آنان باید همانند افراد بومی زبان خارجی باشد. این روش بسیار وابسته به مهارت و تبحر معلم بود، تا به کتاب درسی ، و همه ی معلمان به قدر کافی به زبان خارجی تبحر و تسلط نداشتند تا بتوانند به اصول این روش پایبند بمانند. منتقدین می گفتند که پیروی دقیق از اصول “روش مستقیم” اغلب نتیجه عکس داشت.، چرا که معلمین باید نهایت سعی خود را می کردند تا از به کار بردن زبان مادری در کلاس درس خودداری نمایند، در حالی که یک توضیح ساده و مختصر به زبان مادری زبان آموز می توانست کمک موثرتری در درک مطلب [به زبان آموزان]باشد.
راجر براون(Roger Brown) روان شناس دانشگاه هاروارد موارد مشابهی از مشکلات مربوط به تکنیک های ‘روش مستقیم’ را بیان کرده است. وی سرماخوردگی خود را با دیدن معلمی ابراز کرد که سعی داشت با استفاده از بازی های متعدد کلامی معانی کلمات ژاپنی را به زبانآموزان منتقل نمیاد، حال آنکه ترجمه، تکنیک بسیار موفق تری برای این امر بود.(براون،۱۹۷۳،ص۵)
در نتیجه، در دهه ی ۱۹۲۰، استفاده از ‘روش مستقیم’ در مدارس غیر تجاری اروپایی رو به افول نهاد، در فرانسه و آلمان این روش به تدریج تغییر یافت و تعدیل شد و برخی تکنیک های ‘روش مستقیم’ با تمرینات کنترل شده ی دستور بنیاد با یکدیگر به کار برده شد.
عامه پسندی و استقبال اروپاییان در ابتدای قرن نوزدهم از ‘روش مستقیم’ باعث شد تا متخصصان زبان خارجی در ایالات متحده برای اعمال این روش در مدارس و کالج ها در امریکا تلاش کنند، اگرچه آنان تصمیم داشتند تا با احتیاط عمل نمایند. در سال ۱۹۲۳ پژوهشی درباره ی وضعیت آموزش خارجی آغاز شد که بدین نتیجه رسید که هیچ روشی به تنهایی قادر نیست که به نتایج موفقیت آمیزی دست یابد. هدف تدریس مهارت های مکالمه ای با توجه به زبان محدود موجود در مدارس برای آموزش زبان خارجی، تبحر و تسلط محدود معلمان ، و بی ربط بودن مهارت های مکالمه ای در یک زبان خارجی برای دانشجوی عادی دانشگاه های امریکا، هدفی غیر ممکن و دست نیافتنی محسوب شد. این پژوهش – که تحت عنوان “گزارش کلمن(Coleman Report)” منتشر شد – چنین استدلال می کرد که هدف معقول تر برای یک دوره درسی زبان خارجی می تواند همانا دستیابی به دانش خوانداری در آن زبان خارجی باشد، که دستیابی به آن از طریق ارائه تدریجی کلمات و ساخت های دستوری در متن های ساده ی خوانداری امکان پذیر است. پیامد اصلی این گزارش، این شد که مهارت خواندن در واقع هدف اکثر برنامه های زبان خارجی در ایلات متحده شد (کلمن،۱۹۲۹). تاکید بر مهارت خوانددن تا زمان جنگ جهانی دوم یکی از ویژگی های آموزش زبان خارجی در ایالات متحده بود.
اگرچه “روش مستقیم” در اروپا از محبوبیت برخوردار بود، ولی همگان از آن با شور و شوق استقبال نکردند. هنری سوییت، زان شناس کاربردی بریتانیایی، به محدودیت های آن پی برد. این روش نوآوری هایی در سطح رویه های تدریسی داشت ولی فاقد مبنای روش شناختی کامل بود. توجه اصلی آن کاربرد انحصاری زبان خارجی در کلاس درس بود، ولی از توجه به مسائلی که سوییت آنها را مسائل اساسی می دانست، ناتوان بود. سوییت و دیگر زبان شناسان کاربردی به دنبال ایجاد اصول روش شناختی صحیحی بودند که می توانست به عنوان شالوده ای برای تکنیک های آموزشی مطرح شوددر دهه های ۱۹۲۰و۱۹۳۰ ، زبانشناسان کاربردی اصول مطرح شده ی قبلی توسط “جنبش اصلاحی” را سامان دادند، و بدین ترتیب مبنای آن روشی مشخص شد که بعدها رویکرد بریتانیایی در تدریس زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی شناخته شد. پیشرفت های بعدی منجر به ایجا “روش شنیداری – گفتاری”(به فصل ۴ رجوع کنید) در ایالات متحده : و “رویکرد شفاهی” یا “تدریس زبان موقعیتی”(به فصل ۳ رجوع کنید)
در بریتانیا شد.
ولی در قرون نوزدهم و بیستم، یعنی زمانی که آموزش زبان خارجی به عنوان یک امر آموزشیمهم مطرح شد، مفهوم “روش” چه تغییری کرد؟ با این بررسی تارخی به برخی از سوالات که موجب نوآوری و جهت گیری جدید در آموزش زبان در گذشته بودند، پی می بریم :
۱- آموزش زبان چه اهدافی باید داشته باشد؟ آیا یک دوره ی آموزش زبان باید سعی در تدریس تسلط مکالمه ای، خواندن، ترجکه، و یا برخی مهارت های دیگر داشته باشد؟
۲- ماهیت اصلی زبان چیست، و این موضوع چگونه بر روش تدریس تاثیر می گذارد؟
۳- چه اصولی بر انتخاب محتوای زبان در تدریس زبان حاکم هستند؟
۴- چه اصولی از سازماندهی، توالی سازی، و ارائه مطلب، به بهترین وجه یادگیری را تسهیل می کنند؟
۵- زبان مادری چه نقشی باید داشته باشد؟
۶-زبان آمئزان برای تسلط پیدا کردن به یک زبان چه فرایندهایی را به کار می برند؟، و آیا این فرایندها را می توان به صورت یک روش ارائه کرد؟
۷- کدام تکنیک ها و فعالیت های آموزشی به بهترین وجهی موثر هستند و تحت چه شرایطی؟
از اواخر قرن نوزدهم تا به امروز، رویکردها و روش های آموزش معین هر یک به لحاظ چگونگی در نظر گفتن اینن مسائل با یکدیگر تفاوت پیدا می کنند، و این موضوعی است که در سرتاسر این کتاب مشاهده خواهید کرد.