کراشن و ترل (۱۹۸۳) سازماندهی دوره درسی را از دو دیدگاه مد نظر دارند. اول اینکه آنها برخی از اهداف متعارف برای دوره های زبان را فهرست می نمایند و سپس که کدامیک از اهداف آن اهدافی است که مد نظر رویکرد طبیعی است. آنان چنین اهدافی را چنین مطرح می کنند در چهار حوزه فهرست می کنند:
Continue reading →مقاله های علمی
فرضیه درون داد می خواهد ارتباط بین آنچه را زبان آموز در یک زبان در معرض آن است درون داد و فراگیری زبان توضیح دهد، این فرضیه دربرگیرنده چهار موضوع اصلی است:
اول،
این فرضیه مربوط به فراگیری است و نه یادگیری.
دوم،
افراد زمانی به بهترین وجه زبان را فرا می گیرند که درون دادی را بفهمند که اندکی ورای سطح کنونی توانش آنان باشد
کراشن و ترل نقش اصلی زبان را برقراری ارتباط می دانند، و چون رویکرد آنان بر تدریس توانایی های ارتباطی استوار است، پس به رویکرد طبیعی به عنوان نمونه ای از یک رویکرد ارتباطی اشاره می کنند. رویکرد طبیعی شبیه به رویکردهای دیگر ارتباطی است که امروزه ایجاد شده و گسترش یافته است‘‘ (کراشن و ترل، ۱۹۸۳).
Continue reading →در سال ۱۹۷۷ تریسی ترل ۔ معلم زبان اسپانیولی در کالیفرنیای آمریکا – طرحی برای یک فلسفه جدید آموزش زبان ارائه کرد که آن را رویکرد طبیعی نامید‘‘ (ترل، ۱۹۷۷؛ ۱۹۸۲). این کار تلاشی برای ایجاد یک طرح تدریس زبان بود که اصول ’انسان گرایانه آن را محققین در مطالعات مربوط به فراگیری زبان دوم مشخص کرده بودند. رویکرد طبیعی از تجربیات ترل که زبان اسپانیولی را در کلاس های درس تدریس کرده بود، ناشی شد؛ اگرچه این رویکرد در کلاس های درسی سطح مقدماتی تا پیشرفته و با زبانهای مختلف دیگری نیز مورد استفاده قرار گرفته بود.
Continue reading →اگرچه آموزش زبان توانش محور مورد اقبال بخش های بزرگی از رشته انگلیسی به عنوان زبان دوم قرار گرفته، ولی انتقاداتی نیز بر آن وارد است. این انتقادات هم از لحاظ عملی و هم از جنبه فلسفی است. تولفسون (۱۹۸۶) چنین بحث می کند که در واقع هیچ روية معتبری برای بسط فهرست توانایی در اکثر برنامه ها وجود ندارد…
Continue reading →مثال هایی از اینکه چگونه می توان این اصول را در عمل به کار برد، در برنامه آموزش مهاجران استرالیایی مشاهده شد که یکی از بزرگترین سازمان های ارائه کننده آموزش به مهاجران در دنیا است.
این برنامه دستخوش شماری از تغییرات فلسفی از اواسط دهه ۱۹۷۰ بوده، و از برنامه ریزی برنامه تحصیلی تمرکز یافته محتوا محور و برنامه تحصیلی ساختاری در اواخر دهه ۱۹۷۰ شروع کرده، و به برنامه ریزی زبان آموز محور با محدودیت بر نیازهای زبان آموزان با تنوع روش ها و مطالب در دهه ۱۹۸۰، و اخيرا نیز با ارائه چهارچوب های برنامه درسی توانش محور تغییر شکل یافته است (برنز و هود).
Continue reading →– از سرپرست بخواهید که کار را چک کند.
ـ اتمام آن وظیفه را به سرپرست گزارش کنید.
– لوازم (کاری) را بخواهید.
– بپرسید که ابزار کجاست: از دستورالعمل شفاهی برای یافتن جای یک ابزار پیروی کنید.
– از دستورات شفاهی ساده برای پیدا کردن مکانی، پیروی کنید.
– جداول، نمودارها، برچسب ها، یا دستورالعمل های کتبی را برای انجام دادن آن وظیفه بخوانید.
Continue reading →داکینگ (۱۹۹۴) خاطرنشان می سازد که رویکرد سنتی برای تدوین برنامه درسی شامل استفاده از فهم شخص از موضوع به عنوان پایه ای برای طراحی برنامه درسی است. شخص با آن رشته و موضوعی که می خواهد تدریس کند، شروع می کند (برای مثال، تاریخ معاصر اروپا، بازاریابی، درک مطلب شنیداری، با ادبیات زبان فرانسه) و سپس مفاهیمی، اطلاعات و مهارت هایی را که در آن رشته موجود است، انتخاب می کند. بعد یک برنامه درسی و محتوای دوره درسی براساس آن موضوع، تدوین می شود…
Continue reading →آموزش زبان توانش محور بر اساس یک دیدگاه نقش گرا و تعاملی در باب ماهیت زبان، استوار است. این نوع آموزش در جستجوی تدریس زبان در رابطه با بافت های اجتماعی است که زبان در آنها به کار می رود. زبان همواره به عنوان ابزار تعامل و ارتباط در بین مردم و برای رسیدن به اهداف و مقاصد معینی به کار می رود…
Continue reading →بنابراین، آموزش توانش برشالوده مجموعه ای از محصول ها استوار است که از تحلیل وظایفی که معمولا از دانش آموزان در موقعیت های واقعی خواسته می شود، نشأت گرفته است.
آموزش زبان توانش محور(CBLT) به کارگیری اصول آموزش توانش محور در آموزش زبان است. چنین رویکردی در اواخر دهه ۱۹۷۰ به صورت گسترده اتخاذ شده بود، و به ویژه به عنوان برای طراحی برنامه های آموزش زبان که برای افراد بزرگسال بود و زبان آموزی مربوط حرفه آنان با باقی ماندن در جامعه مقصد می شد…
Continue reading →
No comments yet