لازانف هیچ نظریه زبانی ارائه نمی دهد. همچنین به نظر نمی رسد که فرض های خاصی در مورد مقولات زبانی و سازماندهی آنها مدنظر داشته باشد. تأکید بر روی حفظ کردن زوج کلمات واژگانی – یعنی یک کلمه به زبان مقصد و معادل ترجمه ای آن به زبان مادری به نمایانگر آن دیدگاه زبانی است که در آن، واژه نقش محوری دارد و در آن، تلفظ واژگانی، و نه بافت سازی، مورد تاکید قرار می گیرد. با وجود این، لازانف گاه گاهی در واقع به اهمیت تجربه کردن میں زبانی در متن های معنادار در کل‘‘ اشاره می کند (لازانف، ۱۹۷۸،)، و چنین می گوید که دوره های درسی روش تلقینی باعث می شود که زبان آموز معطوف به حفظ وی کسب عادت های کلامی نشوند، بلکه به کنش های ارتباطی بپردازد.‘‘ (۱۹۷۸)

Continue reading →

زبان کلگرا، نظام زیان را از دیدگاهی مدنظر دارد که ما قبلا آن را دورنمای تعاملی نامیدیم. بدون شک، چنین دورنمایی، دیدگاهی اجتماعی است که زبان را به منزله ابزاری برای برقراری ارتباط بشری می داند و در آن روابط تعاملی بین خواننده و نویسنده وجود دارد. کاربرد زبانی همواره در بافتی اجتماعی به وقوع می پیوندد، و این را می توان در مورد زبان شفاهی و کتبی، و کاربرد زبان مادری و زبان دوم نیز، گفت‘‘ (ریگ، ۱۹۹۱). در زبان کلگرا تأكيد شدید بر روی اعتبار و اصالت “ (زبانی در تألیف کتب درسی، و همچنین بر روی مکالمه و محاوره است…

Continue reading →

نظرية “هوشهای چندگانه نخست توسط گاردنر (۱۹۹۳) و در کمک به علم شناختی مطرح شد. پس از مدت کوتاهی، از طرف برخی معلمین و آموزشگران در آموزش همگانی (از قبیل آرمسترانگ ۱۹۹۴) به منزله چهارچوبی برای تغییر در آموزش مدارس مورد تفسیر قرار گرفت.

در واقع برخی مدارس در ایالات متحده برنامه های آموزشی خود را بر اساس الگوی هوش چندگانه بازسازی کردند

Continue reading →